اتهامات عليه انصافعلی هدايت: پان ترکيسم، گرفتن پول از بيگانگان و ارتباط با ضدانقلات، جاسوسی و توهين به رهبر
گفت وگو: داود خدابخش
صدای آلمان
گفت وگو با آقای محمد رضا هدايت، فرزند انصافعلی هدايت
صدای آلمان: آقای هدايت آيا اطلاع داريد که پدرتان در چه وضعيتی بسر می برند؟
محمدرضا هدايت: وضعيت جسمی ايشان رو به بهبودی است و از نظر روحی هم وضعيتشان خيلی عالی است. تنها فشارهای روانی است که به ايشان وارد می کنند.
صدای آلمان: بيماری ايشان ناشی از چه بوده؟
محمدرضا هدايت: ايشان قبلا سابقه بيماری روده داشته اند و الآن اين بيماری عود کرده بود که البته با اقدامات مسئولان زندان با انتقال پدرم به بهداری وضعيت ايشان نسبت به قبل بهتر شده است.
صدای آلمان: بازداشت موقت ايشان تا چه زمان ديگری تمديد شده؟
محمدرضا هدايت: اين بازداشت موقت در تاريخ ۲۷ اسفند، يعنی ماه گذشته تا ۲۷ اين ماه، يعنی فروردين تمديد شده است. البته دادگاه ايشان ۱۸ فرودين است.
صدای آلمان: آيا وکيل ايشان همچنان آقای جمالی هستند؟
محمدرضا هدايت: بله، آقای عباس جمالی.
صدای آلمان: آيا آقای نعمت احمدی هم همين طور از تهران وکالت ايشان را برعهده دارند؟
محمدرضا هدايت: والا تا حالا که از آقای نعمت احمدی از تهران خبری نشده، ولی بطور رسمی وکيل پدرم هستند.
صدای آلمان: اخيرا نامه ای از پدرتان در صفحات اينترنتی منتشر شده. آيا شما اطلاعی از اين نامه داريد؟
محمدرضا هدايت: بله، اين نامه سرگشاده پدرم است از داخل زندان خطاب به رياست جمهوری، رياست قوه قضاييه، نمايندگان مجلس و ملت ايران. پدرم وضعيت خودش را در اين نامه شرح داده است.
صدای آلمان: آقای هدايت، متشکرم از اطلاعاتتان.
محمدرضا هدايت: خواهش ميکنم.
گفت وگو با آقای عباس جمالی، وکيل مدافع آقای انصافعلی هدايت
صدای آلمان: آقای جمالی پرونده حقوقی آقای هدايت در چه مرحله ای است؟
عباس جمالی: فعلا که آقای هدايت در زندان هستند و برای ۱۸ فرودين ماه قرار محاکمه دارند.
صدای آلمان: يعنی دادگاه ايشان ۱۸ فروردين ماه تشکيل می شود؟
عباس جمالی: بله، ۱۸ فروردين ماه.
صدای آلمان: آيا شما بعنوان وکيل ايشان در آنجا شرکت خواهيد کرد؟
عباس جمالی: بله، حتما خواهم بود. قرار بازداشت ايشان برای سومين ماه متوالی تمديد شد و ۱۸ فروردين محاکمه ايشان است.
صدای آلمان: آيا آقای نعمت احمدی هم همچنان وکالت ايشان را برعهده دارند؟
عباس جمالی: آقای احمدی فعلا هستند، هرچند که اصلا به تبريز نيامدند، ولی در پرونده وکالت ايشان هست.
صدای آلمان: حالا بالاخره قاضی چه اتهامی را به ايشان نسبت داده است؟
عباس جمالی: اتهامات ايشان همان اتهامات سابق است. اتهام جديدی ندارند. فقط در پرونده ايشان از نظر وزارت اطلاعات حول و حوش پان ترکيسم هم مسائلی هست، هرچند که آقای هدايت هيچ اعتقادی به پان ترکيسم ندارند. فقط اعتقاد ايشان اجرای قانون اساسی در مورد قوميت های ايرانی است، ولی اداره اطلاعات اين را بعنوان پان ترکيسم تلقی می کند.
صدای آلمان: يعنی آقای هدايت متهم به پان ترکيسم شده اند؟!
عباس جمالی: يکی از اتهاماتشان هم اين است.
صدای آلمان: اتهامات ديگر چه هست؟ چون گفته می شود که اتهامات ديگری هم مانند سياسی و جاسوسی و مواردی از اين دست هم به ايشان زده اند.
عباس جمالی: تفهيم اتهامی که روز ۲۷ ديماه شد، جاسوسی بود؛ مسافرت به آلمان و شرکت در جلسه جمهوريخواهان بود و اخذ پول از راديوها و افراد خاص. ولی جاسوسی فعلا به آن صورت ديگر مطرح نيست. چون جاسوسی تعريف خاص خود و شرايط خاص خود را دارد. نه هدايت کسی است که امکان جاسوسی داشته باشد و نه اينکه او جاسوس است. ولی آن ديگر اتهامات همچنان به قوت خود باقی است. و نيز توهين به رهبری و توهين به امام.
صدای آلمان: ولی برای اين اتهاماتی که زده شده، چه سندی ارائه داده اند؟
عباس جمالی: آلمان رفتنشان که خب، رفته بودند. هر چند که ايشان به عنوان يک خبرنگار رفته بود. ولی خب، اداره اطلاعات اين را بعنوان شرکت در جلسه ضدانقلاب در خارج از کشور گرفته است. و پولی هم که آقای هدايت گرفته، طبيعی است که آقای هدايت يک خبرنگار آزاد است و وقتی هم که خبری می دهد به راديوهای گوناگون، پولی هم در ازايش می گيرد. اين شغل آقای هدايت است. ولی آنها اين را بعنوان جرم گرفته اند.
صدای آلمان: و در مورد پان ترکيسم چه سندی هست؟
عباس جمالی: سند خاصی در مورد پان ترکيسم ندارند. اينها مقالات هدايت و گفته هايش است. هرچند، همانطور که عرض کردم، هدايت به اجرای قانون اساسی معتقد است، نه به پان ترکيسم و تجزيه آذربايجان که از اين نظر مخالف اين مسائل هم هست.
صدای آلمان: آيا نامه ای که در صفحات اينترنتی از سوی آقای هدايت منتشر شده، شما از آن اطلاع داريد؟
عباس جمالی: من هم نامه را ديده ام. بله اين نامه از طرف ايشان داده شده است.
صدای آلمان: آيا ايشان به اين دليل تحت فشار قرار گرفته اند؟
عباس جمالی: نامه دو روز پيش داده شده و من ديروز هم با خانواده اش تلفنی صحبت کرده ام.
صدای آلمان: آقای جمالی، خيلی متشکرم از لطف تان.
عباس جمالی: خواهش می کنم.
نگراني از وضعيت انصافعلي هدايت روزنامه نگار آزاد و مستقل!
انصافعلي هدايت که براي تهيه گزارش از همايش اتحاد جمهوري خواهان در برلين شرکت کرده بود. بعد از بازگشت به ايران، به اتهامات واهي و بي اساس توسط مقامات امنيتي جمهوري اسلامي بازداشت شد. و هم اکنون در زندان تبريز به سر مي برد.
بعد از انتشار نامه سرگشاده او از زندان جمهوري اسلامي و افشاي کارهايي که مقامات امنيتي رژيم با او کرده اند. از ايشان هيچ خبري نيست. آقاي هدايت از زندان تبريز روزانه تماس تلفني با خانواده خود داشته است، ولي بعد از انتشار نامه سرگشاده هيچگونه تماسي با خانواده اش نگرفته است. پي گيري خانواده ايشان براي کسب خبر از محل نگهداري او به نتيجه ايي نرسيده است. مقامات جمهوري اسلامي از ارائه پاسخ روشن در باره وضعيت و محل نگهداري آقاي انصافعلي هدايت به خانواده ايشان خودداري مي کنند.
ما از تمامي ارگانها و سازمانهاي ايراني و بين المللي مدافع حقوق بشر مي خواهيم، به هر طريق ممکن به دفاع از آقاي انصافعلي هدايت، روزنامه نگار آزاد و مستقل برخيزند و خواهان آزادي وي از زندان جمهوري اسلامي بشوند.
کميته دفاع از انصافعلي هدايت – خبرنگار مستقل و آزاد
28 مارس 2004
انصافعلی هدایت چون هزاران بی گناه دیگر اسیر هوا و هوس های پس ماندگان از قافله تمدن بشری است. آزادی خواهان ایران و جهان از حقوق او و همه دیگر زندانیان سیاسی با هر ایده ای که دارند دفاع می کنند.
کوروش گلنام
شنبه ۸ فروردين ١٣٨٣ - ٢۷ مارس ٢٠٠۴
اگر به یاد داشته باشیم، انصافعلی هدایت اولین نامه اش را به هنگام اولین دستگیری به "عالیجناب" رئیس جمهور نوشت. اگر در کشوردیگری، که مردم از کمترین حقوق انسانی برخوردار بوده و مسند نشینان کمترین جوابگویی در مقابل مردم داشتند، نامه تکاندهنده ای چون نامه نخستین انصافعلی هدایت روزنامه نگار در تبریز به«عالیجناب» رییس جمهور منتشر می شد، دولت را به استعفا وادار کرده و به سقوط می کشاند. و این یکی از همآی تفاوت های پایه ای است که ج. اسلامی را از کشورهایی که با روش دمکراسی اداره شده و مردم بر رفتار و منش دولت مردان بازرسی داشته و آنها را ملزم به پاسخ گویی میکنند، جدا می کند. اما در ج.اسلامی کار از این حرف ها گذشته است. بزدلی و بی کفایتی خاتمی که تحت پوشش "مسالمت جویی" چهره پنهان کرده است یکی از عوامل مهم درندگی و خونخواری بیش از پیش وابستگان به مافیای حکومتی در ایران شده است. آقای خاتمی دیگر گوشش پراست. او دیگر مدت هاست که با دروغ و فریب مانوس است و «ناشفافی» در عرصه امور جزء «شفاف» و لاینفک زند گی او شده است. تازه آنچه که یازتاب بیرونی می یابد نک کوه یخ است و قطره ای است از دریا و این قطره و نک کوه یخ نیز با از جان گذ شتگی و شهامت بیاد ماندنی و تاریخی افرادی چون انصافعلی هدایت است که آشکار می شود. امثال او، گنجی، باقی، نوری، اشکوری، سرکوهی و... از وجود و زندگی خود در راه افشای حقیقت و رو کردن دست جنایتکاران حکومتی مایه گذاشته اند. حادثه تاسف بار قتل زیبا کاظمی نیز محک دیگری از بی کارگی و بی عرضگی خاتمی را به نمایش گذاشت. اگر به ترکیب گروه بررسی از جانب او دقت نموده و سپس گزارش آنها را که نه تنها چیز تازه ای ارایه نداد بلکه با ابهام گو یی ها راه را یرای فرارآ ینده قاتلین نیز باز می گذاشت،مطالعه نماییم، موضوع بیشتر روشن شود. دو تن از کارشناسان برحسته امور قضایی و حقوقی آقایان بهمن کشاورز و عبدالکریم لاهیجی در آن هنگام در مورد گزارش مضحک هیات ویژه خاتمی ایرادهای خود را با دیدی کاملن کار شناسانه ابراز داشته و به سادگی فریبکاری های این هیات ویژه را نمایاندند.
آن نامه سرگشاده اولیه و این دومین نامه دردمندانه، شجاعانه و جانانه انصافعلی هدایت، که در تاریخ مبارزات مردم ایران در راه آزادی ثبت خواهد شد، یکبار دیگر پرده از چهره خونخوار جمهوری اسلامی کنار می زند و ثابت می کند نفود گروه های مافیایی دردستگاه های دولتی، بویژه در دستگاه قضایی، نیرو های ویژه ، سپاه وبسیج تا چه حد است و آنها از چه شیوه های حیوانی برای سرکوب آزادی خواهان و روشنفکران استفاده می کنند. نامه اولین اوهمچنین به روشنی نشان داد که منشا لباس شخصی ها کجاست و آنها سر در کدام آخور دارند.
اما نامه دومین این روزنامه نگارشجاع تبریزی گذشته از شرح و ادامه همآن ستمکاری های ویژه "ام القرا " اسلام، تفاوت های ویژه ای نیزبا اولی دارد:
ـ خطاب شکواییه این بار دیگر خاتمی نیست بلکه به مردان وزنان آزادیخواه، و آزاد زنان و آزاد مردان دربند و در ژرفنای خود به مردم ایران است. انصافعلی همآن کاری را کرده است که باید می کرد و در گذشته آیت الله طاهری، بخشی از جنبش دانشجویی، آقای محمد ملکی و چند شخصیت دیگر هم چنین کرده اند یعنی رو به مردم، که سرچشمه همه قدرت ها هستند، آورده و دردشان را بیان کرده اند و اسیر بازی های مسخره "تقاضا از مقام معظم رهبری" و یا " رئیس محترم دستگاه قضایی" و یا "رئیس جمهور"بی کفایت نشده اند.
ـ انصافعلی در ابتدای نوشته اش نسبت به خاتمی نرم خوتر است و حتا به نوعی قدردانی هم می کند و فکر می کند اگر این بار بلاهایی مشابه اولین بار بر سرش نیامده تغیراتی است که خاتمی در اداره های اطلاعات موجب آن شده است! اما بلافاصله اضافه می کند که: "از این اداره [ها] هم خون خواهم گریست". یعنی کمی چهره را یزک کرده اند اما بیدادگری همآنست که بود. اگر خاتمی هر روزه از شفافیت داد سخن داده ولی هر روزه از آن بیشتر گریخته است انصافعلی هدایت اما به گونه ای شفاف شرایط در این حکومت قرون وسطایی را بیان می کند. به روشنی می گوید که برایش "تیره و تار" است که عالیجناب رئیس جمهور که ظاهرن در به سازی اداره های اطلاعات کوشیده است از همین بهتر شدگان پرسیده باشد که: برادر، چرا گرفته ای ودر بازداشت و در سلول انفرادی انداخته ای؟ جرمش چیست؟ چرا به جاسوسی متهم شده است؟
انصافعلی خود بهتر از هر کسی می داند که :
گر دایره کوزه ز گوهر سازند
از کوزه همآن تراود که دراوست
نه خاتمی اهل دل به دریا زدن و خطر کردن است و نه "برادران" اهل بهتر شدن و خارج شدن از دایره مافیا! از بوزینه درودگری نیاید.
انصافعلی می داند اما پرسش می کند که رسوا کند. حتا از خاتمی نمی پرسد که با تبدیل شدن به آنچه که امروز هست و خنجری که بر پشت یاران "اصلاح طلب" خود نشانده است، اصولن به گفته ها و ابراز دردهای جانکاه گوش می کند و یا چنین نامه هایی را می خواند؟
ـ روزنامه نگار در بند و شجاع به روشنی گاه خاتمی را به تمسخر می گیرد: "8 ـ میدانم كه رياست جمهوری ايران نمیداند كه بدترين و لاینحل ترين اتهام و جرم در این كشور ؛ استقلال فكری ، آزادی خواهی، دموكراسی خواهی، سكولاريسم خواهی،فدرال خواهی و واقعيتهای تلخ را گفتن(خبر) است."
اگر رئیس جمهوری کشوری از چنین امر حیاتی برای مردم کشورش خبر نداشته باشد که چه رئیس جمهوری است؟ انصافعلی هدایت آگاه است، به درستی آگاه است که خاتمی بسیار خوب هم می داند و خبر دارداما قدرت و تیتر ریاست جمهوری، همکاری و همنشینی ونشستن بر سر سفره مافیا او را به "نمیداند" تبدیل کرده است.
حکایت همآن حکایت آشناست! شگردهای ضد انسانی مأموران رژیم، پنهان و نا مشخص بودن فرماندهندگان پشت پرده یعنی همآن کارگزاران دولت پنهان، اتهام های ناروا و ساخته مأموران مافیا و پرونده سازی های فرمایشی، به بازی گرفتن اسیر در پنجه خود و اجرای نمایش هایی بر پایه نوشتن "قرارداد" و انجام "معامله" مابین بازجو و یا قاضی بااسیر بی پناه(همآن بازی ها بافرج سرکوهی و عباس عبدی و..)داستان و روند بی قانونی در مرکز اجرای قانون کشور و بی بهره بودن اسیر و متهم بی گناه از هر نوع کمک قانونی. حتا وکیل نیز در صورت وجود، کاره ای نیست و باید در نگاه نخست به فکر جان و آینده خود باشد و گرنه سرنوشت ناصر زرافشان در راه خواهد بود!
انصافعلی هدایت چون هزاران بی گناه دیگر اسیر هوا و هوس های پس ماندگان از قافله تمدن بشری است. آزادی خواهان ایران و جهان از حقوق او و همه دیگر زندانیان سیاسی با هر ایده ای که دارند دفاع می کنند. باید پا را از این هم فراتر نهاد و از حقوق زندانیان عادی که در شرایطی چنین غیر انسانی، که در نامه یاد شده گوشه های از آن به نمایش آمده است، با تمام قدرت دفاع نمود. ایرانیان سرانجام مجرمین راستین را به پای میز محاکمه کشیده و آنها را به سزای رفتارشان خواهند رساند.
سلام به مردان و زنان آزاد و آزاده !
سلام به مردان و زناني كه به آنچه ايمان دارند ، عمل مي كنند !
سلام به انسانهايي كه به آزادي انديشه ، عمل و دمــــــوكـراسي
ايمان دارند و براي رسيدن به آن ارزشها ، از همه چيز خود مي گذرند !
ســـــــــلام به همـــــــه آزاد زنان و آزاد مــــــــردان دربـنــد !
در ابتدا ، فرا رسيدن نوروز را به همه تبريك گفته و از كساني كه در بيرون از زندان ، براي اينجانب متحمل زحمــــت شده اند و همچنين از ساير افراد ، تشكر و قدرداني مي كنــم . باز هم ، اين منم ! همان روزنامهنگار آزاد و مستقل از تبريز ـ ولي اينبار نه در آزادي ام كه در زندانم . من همان انصافعلي هدايت هستم كه بارها خطاب به رئيس جمهور ايران ، نامه سرگشاده نوشتم . من همان روزنامهنگارم كه پليس تبريز ، در لباس شخصي و در 26 خرداد همين سال ( 1382 ) مرا در مقابل دانشگاه تبريز به بادكتك گرفت تا 17 ـ 18 لباس شخصي از زدن من خسته شدند . 28 روز در زندان انفرادي ، نگهم داشتند و بعد بدون اين كه دادگاه به دنبال ضاربان من باشد ، با اخذ ضامن و وثيقه سنگين از من ، مرا آزاد كرد تا همان گونه كه به خاتـمي هشدار داده بودم ، شش ماه بعد ، يا بكشندم يا از سرزمينم ، برانندم يا مثل اكنون ...
جا دارد در همين جا ( اگر چه از خاتمي ؛ رئيس جمهور ايران گلهمندم ) از خاتمي تشكر كنم . اگر چه او نتوانست به بسياري از شعارهاي خود عمل كند ، اما همين اندازه كه او توانست اداره هاي اطلاعات سراسر كشور را اصلاح كرده و آنان را « تا حدودي » به قانون پايبند كند ، تبريك بگويم . اگر چه ، از اين اداره هم خون خواهم گريست تا شايد ، مثمر ثمرافتد و آيندگان به سرنوشت من مبتلا نشوند ! آمين ! مشروح جريان را به بعد از آزادي از زندان حواله مي كنم . به شرط آنكه زنده و سالم از بند وارهم . در اين مجال ، به چند نكته عمده اكتفا مي كنم :
الف ـ در حوزه عمل قوه مجريه :
1 ـ نمي دانم و برايم چون شب تار ، تاريك است كه آيا جناب آقاي خاتمي از وزارت اطلاعات سؤال كرده اند كه چرا و به چه عنوان و با كدام مدارك ، يك خبرنگار را متهم به جاسوسي كرده و او را به مدت 44 ( چهل و چهار ) روز در بازداشت انفرادي نگه داشتهاند ؟
2ـ آيا بعد از اين همه بازجوييها و ادعاهاي رنگارنگ ، دليل و مدركي دالبرجاسوسي من ، بدست آمده است ؟
3 ـ نمي دانم ، آيا خاتمي به عنوان حامي حقوق آحاد ( تك ـ تك ) ملت ايران ، به دفاع از حقـــوق يك شهروند روزنامهنگار بر آمده يا نه ؟ اگر سؤالي كرده ،نتيجه چه بوده است ؟
4 ـ آيا خاتمي و ديگران مي دانند كه بسياري از كاركنان وزارتخانه اطلاعات ، همانند ديگر سازمانها ، به هر كلمه و تفسير ذهني خود دست مي يازند تا به هر طريقي شده ، يك مقاله يا بخشي از آن را « توهين آميز » جلوه دهند تا بتوانند ، نويسنده آن مقاله را به عنوان كسي كه به رهبر كشور يا مقدسات توهين كرده ، معرفي كنند ؟ در حالي كه نويسنده در نهايت ، يك عقيده سياسي يا يك تفكر انتقادي را طبق اصول قانون اساسي مطرح كرده است ، اما چون مأموران مي خواهند به كشف يك پديده نادر و كمياب ، دست يافته و به عنوان بيلان كار خود ، عرضه كنند ، آنچه خودشان در دل دارند و آرزو مي كنند را به زبان و قلم ( در بازجويي ها ) مي آورند و ذهنيات خود را به نويسنده ، نسبت مي دهند . كاري به كلمات واضح و روشن با معناي دقيق لغوي نويسنده ، ندارند .
5 ـ نمي دانم آيا خاتمي فرصت كرده تا از عوامل زير فرمان خود بپرسد كه از حدود 350 ( سيصد و پنجاه ) سؤال بازجويي من ، چند سؤال مربوط به مقاله ها و خبرهاي منتشر شده من از راديو ها يا اينترنت نبود ؟
6 ـ آيا خاتمي كه داعيه دار آزادي انديشه است ، تاكنون از عوامل زير قدرت قانوني خود پرسيده كه چرا براي سركوبي نويسندگان و خبر نگاران و وادار كردن آنان به همكاري با خودشان ، به آنان ( و به من ) اتهامهايي را زده اند كه در راستاي محدود كردن انديشه و عرصه قلم است ؟ ( تصور مي كنم به خاطر اين بند باز هم دستگير شوم يا بازداشتم ادامه يابد.)
7 ـ آيا خاتمي از وزير خود سؤال كرده است كه چرا متهمي سياسي ـ مطبوعاتي همچون من ، نمي تواند در طول بازجويي ها از داشتن كتابهاي حقوقي در سلول انفرادي محروم باشد و حتي با اصرار هم نتوانند ، متن « قانون و مقررات و آيين نامه اجراي سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور » را هم بدست بياورند ؟ در حالي كه يكي از مواد اين قانون با صراحت از همه ( بدون استثناء ) زندانها و بازداشتگاههاي زير نظر حكومت و نظام ، خواسته است تا به محض ورود زنداني و بازداشتي به محل بازداشتگاه ، اين آيين نامه و قانون را در اختيار او قرار دهند .
8 ـ مي دانم كه رياست جمهوري ايران نمي داند كه بدترين و لاينحل ترين اتهام و جرم در اين كشور ؛ استقلال فكري ، آزادي خواهي ، دموكراسي خواهي ، سكولاريسم خواهي ، فدرال خواهي و واقعيت هاي تلخ را گفتن ( خبر ) است . چرا كه در چهل و چهار روز بازداشتم در سلول انفرادي حدود شش متري اداره اطلاعات ، يك قاچاقچي اسلحه و يك كلاهبردار را براي بازجويي آورده بودند ( تا آنجا كه من متوجه شدم ) اما يكي از آن دو ، هشت و ديگري شش يا هفت روز در بازجويي ماندند اما من ...
9 ـ نمي دانم آيا مسئولان اين كشور در جريان هستند كه سفر يك روزنامهنگار و نويسنده به خارج از كشور ، از نظر مأموران امنيتي ـ انتظامي ، عمل « جاسوسانه » است و او نمي تواند يك شهروند عادي باشد بلكه حتماً ! با سرويس هاي جاسوسي ارتباط برقرار كرده است ؟ و بايد اعتراف كند كه با چه كساني ديدار داشته است ؟
10 ـ آيا خاتمي مي داند كه بايد در دوران حكومت او ، من روزنامهنگار يك لاقبا ، پاسخگوي سؤالهاي متعدد مأموران او درباره افرادي كه در سميناري شركت كرده بودند و ممكن بود ، من با آنها تماسي داشته باشم ، بدهم ؟
11 ـ يا من بايد مثل يك سازمان اطلاعاتي تاريخ تولد ، محل زندگي ، نوع كار ، نوع گرايش سياسي و عقيدتي كساني را كه ممكن است در اينترنت با آنها رابطه داشته باشم را بدانم و پاسخگوي اعمال آنان باشم و بهدنبال آن بروم كه چرا آنان به اخبار ايران يا منطقه زادگاه خودشان ، علاقهمند هستند و چرا مايلند بابت بدست آوردن اخباري از كشور و زادگاه خودشان پول بدهند ( مثلاً به من خبرنگار ) ؟
12 ـ آيا خاتمي مي داند كه خبرنگاران و نويسندگان ايران حق ندارند همانند ديگر شغلهاي رايج كشور ، در ديگر كشور ها حساب بانكي داشته باشند و اگر به اين عمل اقدام كردند بايد به دهها سؤال پاسخ دهند و اگر پولي به حسابشان ( چه در داخل ايران چه خارج ايران ، از طرف افراد علاقهمند به مسايل داخلي ايران كه مايل نيستند همه اصول اخلاقي ، حرفه اي و قوانين كپي رايت را زير پا بگذارند ) واريز شود ، از طرف مأموران او به عنوان دليل جاسوسي قلمداد مي شود ؟
13 ـ آيا خاتمي مي داند كه مأموران او كه بايد حامي حقوق شهروندان باشند ، عطش بازداشت موقت متهمان را دارند و چه تلاشهاي گسترده اي براي تداوم بدون دليل بازداشت موقت متهمان انجام مي دهند ؟ بازداشت موقتي كه بعد از مدتها ، در كنار قرآن ، هر ازگاهي يك كتاب و در هر هفته ، دو سه روزنامه تاريخ گــذشته « جمهوري اســــــلامي » هم به او ( البته در مقابل اصرار فراوان ) مي دهند . البته تشكر از روشنكردن راديو را نبايد فراموش كنم . غذاي بسيار گرم ، متنوع و به موقع هم جاي خود را دارد . بي ادبي را شاهد نبودم . اما فشار رواني بخصوص در روزهاي اول ، بسيار شديد بود . شش و نيم ساعت ملاقات حضوري بـــــا خانــــواده هــــــــــم از جمــــله مـــــوارد تـــشكر است .
14 ـ نمي دانم ، خاتمي از عوامل خود ، خواسته است كه بدون داشتن سند و مدرك صد در صد مطمئن كننده و اثباتگر، به دستگيري يك شهروند اقدام كنند يا به آنها اجازه داده شده ، فقط به خاطر شك و سوء ظن هم كه شده ، آنان را بازداشت كرده و به بازجويي بپردازند تا شايد در طول بازجويي ها ، چند كلمه و جمله ، از زير زبان متهم بيرون بكشند و با توسل به همان چند جمله ، او را وادار به اعتراف كنند . در مورد من هم ، روند جريان به همان شكل بود كه گفتم اما چون من در دوران انقلاب 13 ـ 14 ساله بودم و با افراد وابسته به گروههاي سياسي و احزاب ، آشنايي نداشتم و از طرف ديگر به هيچ مقام سياسي ، نظامي و امنيتي در كشور دسترسي نداشتم ، چيزي براي تناقض گويي و اعتراف نداشتم .
15 ـ نمي دانم آيا نمي داند كه اگر سازمانهاي گسترده امنيتي او ، دليل و مدرك مهم و محكمي در دست دارند ، چرا بايد بدون حضور وكيل متهم ، بازجويي ها ادامه يابد و چرا مدارك خود را به دادگاه عرضه نمي كنند تا دادگاه و قاضي ، بازجويي كنند ؟ در حقيقت ، همان سازماني كه مدعي و شاكي است ، بازجو هم هست . يعني هم عليه كسي شكايت مي كند. هم متهم را از دادگاه تحويل مي گيرد و هم او را بازجويي مي كند و محاكمه را به سمتي سوق مي دهد كه مي خواهد . پس آيا كسي هست كه در همان مدت از حقوق متهم دفاع كرده و براي بطلان مدارك جمع آوري شده ، اطلاعات و مدارك ارائه كند ؟ عجيب است كه در ايران ما ، مقامها به كوچكترين تخلف خلاف نظر خودشان در اروپا جار و جنجال به راه مي اندازند اما به بدترين بي قانوني هاي خود ، توجه نمي كنند و آنها را ناديده مي گيرند .
اگر داستان را ساده كنم ، چنين مي شود كه شخصي از فرد ديگري شاكي است . قانون كشور ما به شاكي اجازه مي دهد كه به طور قانوني متهم را از دادگاه گرفته و براي اثبات ادعاي خود (شاكي) ، متهم را مدتها در شديد ترين فشار رواني قرار داده ، از او اقرار بگيرد . علاوه بر آن ، همان شاكي حق دارد تا هر وقت كه خود تشخيص مي دهد ، متهم ( كسي كه خود عليه او شكايت كرده ) را در اختيار خود داشته باشد . در اين مدت ، متهم از دنيا ، قطع رابطه شده است . بهاخباررسانه ها دسترسي ندارد . با وكيلش ديدارنميكند. از دوستان وخانواده اش بريده است و تنها و تنها در اختيار شاكي است . همان شاكي كه مي خواهد از خود طرف دعوا ، مداركي را بدست آورده و بر اساس همان مدارك و اعترافها ، قاضي را در مسير خودخواسته براند تا « شاكي عنه » ( متهم ) را محكوم كند . آيا اين عادلانه ترين سيستم حكومتي يا اسلامي است ؟ من نمي توانم باور كنم ! شايد هم عين عدالت و اسلام است اما من نمي خواهم باور كنم ؟
16 ـ آيا خاتمي مي تواند باور كند كه در دوران حكومت قانون ! در اين كشور ، اتهام را چنان سنگين جلوه مي دهند كه خون در رگ همه ( حتي خود متهم ، يخ مي زند ) اما در عمل ، تفتيش عقايد و زاويه نگاه به اخبار و حوادث به بازجويي ها حاكم مي شود . ( در سايه جاسوسي ، فقط در رابطه با اخبار ، مقالات سياسي ـ انتقادي ، دوستان و همشهريان و دوستان اينترنتي و مشتري ها بازجويي مي كردند.)
ب ـ در حوزه عمل قوه قضائيه :
1 ـ قضات بايد استقلال داشته باشند . « استقلال »به معني داشتن روح آهنين و غير قابل نفوذ در محاكمات و صدور حكم است . اين نفوذ ، مي تواند از طرف ديگر قضات ، كاركنان دادگستري ، رئساي دادگستري و قوه قضائيه باشد يا از ديگر ارگانها و سازمانها مثل ضابطان قوه قضائيه از قبيل پليس ، اداره اطلاعات ، پزشكي قانوني و ... اعمال شود . ولي متأسفانه اغلب قضات جوان ما فاقد روح آهنين در قبال درخواستها و سفارشهاي سياسي مسئولان بالا دست و گزارشهاي پليس ، اداره اطلاعات و ... هستند . بسياري از آنان ( متأسفانه ) گلوله مومي در دست پليس و ... بوده و فاقد استقلالند .
2 ـ قاضي نه مي تواند و نه بايد مطيع خواست اطرافيان ، و ضابطان ، باشد اما در نهايت تأسف، اغلب قضات جوان ، چشم بسته ، تسليم گزارشها و خواستهاي پليس و اداره اطلاعات مي شوند و به اجراي خواست آنان فرمان مي دهند . بدون اينكه واقعاً در پي بدست آوردن اسناد و مدارك و يقين پيدا كردن به ضرورت دستگيري ، بازداشت ، زنداني كردن در سلول انفرادي و ... باشند .
3 ـ نمي دانم بر اساس كدام اسناد و مدارك واهي ! اداره اطلاعات ، قاضي جوان پرونده مرا واداركرده كه دستور بازداشت من و ضبط هزاران برگ يادداشت ، كارت ويزيت، كامپيوتر ، موبايل ، پاسپورت ، شناسنامه ، كارتهاي شناسايي ، سي دي ها و ... اقدام كند .
4 ـ نمي دانم بر پايه كدام عكس ، سند ، مدرك قاضي جوان را وادار كرده اند كه مرا به جاسوسي متهم كند . در حالي كه براي وارد آوردن چنين اتهامي كه بسيار سنگين است ، بايد ماه ها مدارك جمع آوري شود تا قاضي از مشاهده ده ها عكس ، فيلم و سند ، به وجود روابط مشكوك به جاسوسي ايمان بياورد اما قاضي جوان من كار بسيار عظيم و بي سابقه اي كرده است و صرفاً سفر من به تركيه را دليل جاسوسي اين جانب فرض گرفته و دستور بازداشت يك ماهه ام را صادر كرده است . البته در اين مدت كه بايد خود وي ( بازپرس شعبه اول دادگاه انقلاب تبريز ؛ آقاي نقوي ) به طور مستقيم بازجويي مرا به عهده ميگرفت ، به سراغ مهمترين پرونده خود نيامد ( حتي براي يكبار ) او در روز دوم بازداشتم كه حدود ساعت 30/18 در دفتر وي رخ داد ، پنج ـ شش اتهام را متوجه من كرد اما هرچه من اصرار كردم ، از ارائه تنها يك دليل و سند براي جاسوسي من خودداري كرد . يعني چيزي در پرونده من نبود و قرار بود ، آنها در طول بازجويي اسناد و مدارك مورد نياز خود را بدســـــــت آورند !
با آن كه بيش از يك ماه در سلول انفرادي به سر بردم و به حدود 320 سؤال پاسخ دادم و بازداشت موقت يك ماهه به پايان رسيد ، قاضي جوان بسراغ من نيامد .
مأموران ناچار بودند تا در مقابل اتهامات سنگيني كه به من وارد كرده و با همان « ادعاها » قاضي را قانع كرده بودند ، به تمديد قرار بازداشت من اقدام كنند . بازهم من را به حضور وي آوردند . حدود يك و نيم ساعت و در حضور مأموري با قاضي به بحث پرداختم . او حتي در جريان نبود كه پرونده من چه سيري را طي كرده است و چه تعداد سؤال از من شــــده است .
من از وي خواستم ، طبق قانون ،خود وي به بازجويي من اقدام كند . وي در كمال صراحت اين را قبول كرد اما تعداد زياد پرونده هايش را مانع حضور خود در بازجويي ها عنوان نمود . من از وي خواستم ،حتي شب ها ودر ساعات بسيار دير ، به سراغ منآمده و بازجويييم كند . اين را در برگه جداگانه اي نوشتم . علاوه بر آن كه در زير دستور تمديد قرار بازداشت و در ادامه اعتراض به حكم بازداشت موقت هم بر حضــــور خود قاضي جوانتأكيد كردم . او هم با من همصدا بود كه سيستم قضايي ايران داراي نقص بسيار است اما او ناچار است طبق همان قانون ، به گزارشهاي ضابطان قوه قضائيه ترتيب اثر دهد ! اما به گفته خود وي آن گزارشها گرچه در مراحل دستگيري و بازداشت ، داراي حجيت است اما در مراحل رسيدگي و محاكمه ، داراي آن قطعيت نيست . علاوه بر آن ، بازپرس نقوي با من هم داستان بود كه متهم ( من ) را بدست شاكي مي دهد كه هيچ دليل و سندي عليه من و براي اثبات ادعاهاي خود ندارد تا شاكي از من بازجويي كند تا شايد بتواند در شرايط سلول انفرادي ، ادعاهاي خود را به اثبات برساند .
به همين دليل هم خود وي قانع شد كه او و قانون در حق من روزنامه نگار آزاد و مستقل ظلم كرده اند . براي همين هم تلاش كرد و مي كند تا پرونده را از سر خود بازكرده و به يكي ديگر از قضات دادگاه انقلاب بسپارد اما من با اين شيوه مخالف بودم و هستم . چرا كه او بايد مسئوليت صدور دستور بازداشت موقت اوليه از منزل ( بدون دليل و سند محكمه پسند ) را بدوش داشـــته باشد . از طرف ديگـــــر بايد پاسخگوي مــن و دادگاه ها در آينده هم باشد .
علاوه بر آن دو ، اگر پرونده من به شعبه ديگري حواله مي شد ، دوران بازداشت انفرادي من طولاني تر مي شد و من مايل به اين نبودم . او ، من و وكيلم ( عباس جمالي ) را تهديد به مرخصي يكماهه كرد . ما با اين فرض وي هم مخالفت كرديم ولي در عمل ، حدود يك ماه از زمان تمديد قرار بازداشتم مي گذرد و هنوز از نتيجه اعتراض من به تمديد قرار بازداشت ، خبري نيست .
گرچه من اصرار كرده بودم ؛ او شخصاً در بازجويي هاي بعدي من حضور داشته باشد اما از آن لحظه تا كنونكه حدود يك ماه ازآن درخواستم ميگذرد ، هنوز او را زيارتنكرده ام.
در همان روز تمديد قرار بازداشتم ، وارد يك « معامله » شديم . او در مقابل اصرار من براي آزاديم ، مقاومت مي كرد و دليل مي آورد كه پس از نقض بازداشت موقت ، نمي تواند مرا جهت بازجويي فرا خواند اما من و وكيلم به او « قول » داديم كه هر وقت بخواهد ، كافي است يك تلفن به من زده و مرا احضار كند . من بدون مقاومت و عذري در محضر وي حضور خواهم يافت اما او نمي توانست در خواست اداره اطلاعات مبني بر تمديد بازداشت مرا رد كند . در نتيجه به مرحله « معامله » وارد شديم و او كه در يكماه بازداشتم ، براي من در دو نوبت ، مرخصي حضوري در منزلم را صادر كرده بود ، ( حدود پنج ساعت و نيم شده بود) شش ساعت مرخصي حضوري داد تا مرا به پيش خانواده ام ببرند اما پرچانگي من و اصرارم به نقض حكم بازداشتم ، كار بدستم داده بود . براي همين آنان مرا به ملاقات با خانواده ام نبردند . بلكه از خانواده ام خواستند تا به ملاقات من در ساختمان ستاد خبري بيايند. در محيط اداري و در حضور مأمور ، يكساعت هم به كندي گذشت و ملاقات به پايان رسيد و بدين سان دستور قضايي بازپرس ، ...
جناب نقوي به من اجازه دادند تا از دفتر كارشان به منزل تلفن كرده و تمديد قرار بازداشتم را به خانواده اطلاع دهم . ممنونم ! من تمديد يكماهه قرار را به خانواده اطلاع دادم . آقاي نقوي اعتراضي به اين خبر مخابره شده نكرد ولي كمي بعد كه وكيلم وارد دفتر وي شد ، ادامه بازداشـــــت مـــرا ده روز ذكر كرد . اما من چهاده ( 14 ) روز ديگر مانـدم و پــــس از چهــــــل و چهــــــــار روز به زنــــــــدان تـــــبريز منتقـــــــل شـــــــــدم . نمي دانم جناب نقوي جوان كه در ميان انبوه پرونده ها گير افتاده ، با گذشت نه تنها 10 روز ( ده ) و يا 14 روز ( چهارده ) بلكه با گذشت حدود يكماه ، بسراغ پرونده من رفته است يا نه ؟ آيا او از ضابطان قوه قضائيه سؤال كرده كه چرا بايد يك شهروند در زندان بسر برد و چه مداركي براي تداوم بازداشت موقت من وجود دارد ؟
طبيعي است كه زندگي نقوي در بيرون از زندان در جريان است و با مشكلي روبرو نيست و شايد و البته حتماً نگران كساني همچون من هم كه در زندان بسر مي برند ، نيست و اصلاً براي او مهم نيست كه زنداني تحت امر و نظر او ، از نظر جسمي ، رواني ، خانوادگي و شغلي در چه وضعيتي قرار دارد . فكر نمي كنم كه ذره اي احساس مسئوليت در قبال سرنوشت افـــرادي كــــه بـه زنــــــــدان داده است ، احســـــــاس بكنـــد . وضعم در انفرادي اداره اطلاعات از نظر جسمي ، بهداشت ، تغذيه و امكان مطالعه مناسبتر ، از زندان عمومي در بند مالي زندان تبريز بود . در حالي كه قانون صراحت دارد كه تمامي نيازهاي زنداني بايد از طريق زندان بر طرف شود اما جناب نقوي نظارتي بر زنداني بلا تكليف سياسي ـ مطبوعاتي خود نـــــــداشت و ندارد . هر زنداني و من هم مانند ديگران به قرنطينه زندان منتقل شدم . بايد قاشق و بشقاب ، ليوان و ... را خود زنداني بخرد . در زندان از ميوه هيچ خبري نيست و زنداني بايد خـــودش پول تهيه كرده و آنها را خريداري كند . گرچه لباس يكدست زندانيان را حذف كرده اند ( بسيار عالي است ! ) اما به زندانيان اجازه نمي دهند از بيرون لباس زير براي زنداني داده شود . همان طور كه ميوه و خوراكي هم قدغن است وبايد خود زنداني از فروشگاه بند خود بخرد . اما زنداني( چه متهم ، چه محكوم ) چون زنداني است بايد ظلم مضاعف را تحمل كند .« ظلم مضاعف » تحمل قيمتـــــهاي بسيار گران فروشگاه زندان است كه زير نظر زندان و « انجمن حمايت از زندانيان » اداره مي شود .
طبيعي به نظر مي رسد كه قيمت عمده خري فروشگاه زندان ، ارزانتر از فروشگاههاي بيرون باشد . چرا كه زنداني كار نمي كند و در آمدي ندارد و نمي تواند به سهولت پول بدست آورده و نيازهاي متنوع خود را در مكاني سربسته برآورده سازد اما هرچه در زندان به زندانيان فروخته مي شود ، بنجل ترين اجناس بوده و به گرانترين قيمتها فروخته مي شود . به عنوان مثال حداقل 30 درصد ( سي ) از قيمت روي كالا و نرخي كه در تابلوي قيمتها نوشته شده ، گرانتر هستند . هر پالس تلفن پنجاه ريال (50 ) محاسبه مي شود . اگر يك زنداني بخواهد كار كند ، روزانه براي كار تمام وقت خود ، سيصد تومان ( 300 ) دريافت خواهد كرد . هر 15 دقيقه استحمام صد تومان ( 100 ) محاسبه مي شود و گاهي به دويست ( 200 ) تومان هم مي رســــــــــد . از مواد شوينده و بهداشتي خبري نيست و بايد خود زنداني بخرد . براي همين هم زندان محل همه نوع خفت وخواري براي برخي از زندانيان است . غذاي زندانتنوع نداشته و يكنواخت است . اغلب آن قدر زود به بند ها آورده مي شود كه زنداني ناچار است ، غذاي يخ زده ميل كند يا اگر پول داشته باشد ، با دادن 30 تومان ( سي ) غذايش را گرم كند . گرچه قوه قضائيه متهمان و مجرمان را به زندان روانه مي كند اما سرعت رسيدگي بسيار كند است . زندانياني هستند كه ماه ها است ، بلاتكليف در زندان بسر مي برند . زنانشان طلاق گرفته اند . كودكانشان بي سرپرست ، رها شده اند . در يك كلمه «زندان جاي ظلم مضاعف» است . مدتها است كه عدالت در زندان ها مرده است . همه از كاهش اندكي از ميزان ظلم سخن مي گويند . نه از اجراي عدالت كه عدالت به اسطوره اي تاريخي همچون عنقا ، تبديل شده است . در زندان ، هر كس «پول » و « رابطه » داشته باشد ، زندگي مي كند و آنكه محروم است ، از زنده ماندن هم محروم است . يك طفيلي ، يك انگل ، يك بيمار رواني و عقده اي ! زندان دانشگاهي براي آموزش قانون شكني و بي احترامي به اصول اخلاقي و قانوني است . زندان ، دانشگاه تربيت خلافكاران حرفه اي و محل ريزش احساس گناه و خلاف است . زندان محل آشنايي هاي مبتدي ها با حرفه اي ها ،زندان محل دسترسي آسان به انواع مواد مخدر و ... است . آيا نمي توان بسياري از متهمان و مجرمان را در خانه يا در شهر يا در كارخانه يا در پارك يا در اداره يا در ... نگهداشت و فقط افراد بسيار خطرناك و جاني را به زندان راهي كرد ؟ شايد ممكن باشد اما مسئولان ما آمادگي چنين اعمالي را ندارند . آنان در گذشته ها اسير شده و يخ زده اند . از اين بگذرم و سخن ها و خاطره هاي بيشمار براي آينده بماند .
ج ـ در حوزه عمل قوه مقننه :
به نظر مي رسد ، كار اصلي همه اركان قوه مقننه « بايد » حفاظت از حقوق شهروندان كشور باشد . البته تنها تصويب قانون ، كاري از پيش نمي برد . بلكه نظارت بر اجرا و «حسن اجرا ي» آن قوانين هم ضروري است . توجه به نيازهاي ضروري مردم هم از وظايف ديگر مجموعه آن نهاد قانونگذار به حساب مي آيد . اين قوه نميتواند خودش را به كري و كوري بزند و اجازه دهد در دورترين نقاط كشور و به نام مصلحت ، چه با نبود قانون يا اجراي بد قانون يا با اعمال نفوذ در اجراي قانون ، به شهروندان ظلم شود . اجزاي قوه قانونگــذاري نمي تواننــد به بهانه اينكــه فرصت و زمان كــافي براي قانونگــذاري ندارند ، از زير بار مسئوليت خود شانه خالي كنند . اينان در هر ظلمي كه به اتباع كشور و با هر بهانه و عنواني وارد آيد ، شريك و مسئولند و نمي توانند خود را دست بسته و ديگران را مانع اقدامات خود عنوان كنند . اگر واقعاً چنان است و آنان واقعاً فرصت و امكان كار حتيٰ در يك مورد را ندارند و احساس مي كنند كه در ظلمي به يك نفر يا جمعي از اعضاي جامعه،شريكند، بايد مجالس قانونگذاري را ترك گويند و به مشروعيت نهادهاي مسلط ، اعتراض كنند تا شريك ظلم ، نباشند .
من هنوز متوجه نشده ام كه آيا مجلس نمي داند كه ايران ما داراي تعدادي زنداني سياسي است ؟ كه آنان را در ميان ديگر بند ها تقسيم كرده اند تا وجودشان در ميان خيل زندانيان گم و گور شود و بند خاصي به جرايم سياسي و مطبوعاتي اختصاص نداده اند ؟ آيا مجلس در جريان نيست كه دست ضابطان قوه قضائيه را در متهم كردن و بازداشت و زنداني كردن ، صورتجلسه ها و گزارشها چه قدر باز گذاشته است كه گاهي از فراخي و فرجه آزادي عمل خود ، سوء استفاده مي كنند و چه ظلم ها كه به مردم روا نمي دارنـــــد ؟ نمي دانم چرا مجلس به سراغ زندانيان سياسي نمي رود و نمي پرسد كه چه بر سر آنان در بازداشتگاهها آمده و مي آيد ؟ در چه شرايطي نگهداري مي شوند ؟ چه حقوقي دارند ؟ چگونه مي توانند از حقوق يك زنداني عادي ( نه سياسي يا مطبوعاتي و فكري ) استفاده كنند يا چگونه از تحمل ظلمي در زندان و بازداشتگاه ها جلوگيري كنند ؟
چرا مجلس ، دولت را زير سؤال نمي برد كه چرا فلاني را به جرم جاسوسي ، تجزيهطلبي ، توهين و ... بازداشت كرده اند ؟ چه دلايلي براي وارد آوردن آن اتهام ها وجود دارد ؟ آيا قوه مجريه و قضائيه ، قوانين را بطور درست ، اجرا مي كنند ؟ آيا شأن و جايگاه زندانيان در زندان مراعات مي شود ؟ آيا تعدادي از زندانيان عادي ( كه در برخي از زندانها به خصوص زندان تبريز ، برخي از موقعيت هاي اداره بندها را به عهده گرفته اند ) به باند ، تبديل نشده و به ديگر زندانيان ظلم نمي كنند ؟
در چه شرايطي زنداني را بازجويي مي كنند و او را در چه شرايطي نگهداري مي كنند . از چه روشهاي رواني يا جسمي براي اخذ « اعتراف » بهره مي گيرند ؟ تا كنون ، هنوز متوجه نشده ام كه چرا مجلسيان درك نكرده اندكه قوانين فعلي جمهوري اسلامي بر اساس « اعتراف »متهم ، متكي است و اعتراف ، سند و مدرك اصلي ضابطان قوه قضائيه است . ضابطان مي توانند ،بدون ارائه سند و مدرك ،هر ادعايي را بكنند و متهم را تحويل گرفته و براي اثبات ادعاي خود ، با هر شيوه و روشي ، از متهم ، اعتراف بگيرند . آنان مي توانند روند محاكمه را از قبل مشخص كرده و به آن جهت بدهند و متهم را در دادگاه محكوم كنند . آيا وقت آن نرسيده كه مجلس اين شيوه رسيدگي به اتهامات را كنار بگذارد و آن را غير قانوني كرده و هر نوع محاكمه و بازداشت و زندان را مشروط به جمع آوري دلايل و شواهدي ، غير از اعتراف متهم ، قرار دهد ؟
آيا زمان آن نرسيده كه پليس و اطلاعات فقط بر اساس مدارك ، قضات را براي تعقيب ، بازداشت و بازجويي ، ملزم كنند ؟ و هر مقامي كه بر اساس اسناد و مدارك عمل نكرد را مجازات كنند . چرا كه بسياري از مأموران و ضابطان ،تحت تأثير عوامل دروني و بيروني ( درون سازماني هم ) به تهيه صورتجلسه ها و گزارشهايي اقدام مي كنند كه از پايه و اساس دروغ و غير قانوني است .
آيا به نظر مجلس ، هنوز زمان آن نرسيده است كه نهادهاي قضايي ـ امنيتي و نتظامي كشور ما هم مدرن شده و حقوق مردم را محترم بشمارند ؟ و به مردم و متهمان اجازه دهند ، درطول بازداشت از وكيل بهرهمند شوند؟ البته مسايل متنوع و زيادي وجود دارد اما زندان محل مناسبي براي انديشيدن و نوشتن نيست . پيشنهاد مي كنم ، مجلس كميسيوني را جهت نظارت بر حسن اجراي قانون د ر مورد متهمان و مجرمان تشكيل داده و طبق يك قانوني ، به زندانيان اجازه داده شود تا به طور آزادانه با بيرون از زندان و بدون «سانسور » از طرف بخش سانسور زندان ، مكاتبه داشته باشند و بتواننــــــد خاطرات روزانه زندان را بنويسند و اجازه داشته باشند، آنها را از زندان خارج سازند . اين در حالي است كه اكنون نامه نگاري با بيرون آزاد نيست و بايد از كانال اداره ( بخش ) سانسور بگذرد يا ...
گرچه « زبان در دهان پاسبان سر است » و « زبان سرخ ، سر سبز مي دهد بر باد » اما من « آنچه شرط بلاغ است با تو مي گويم توخواه پند گير خواه ملال »
به اميد آزادي
انصافعلي هدايت
روزنامه نگار آزاد و مستقل در بند ـ زندان تبريز
23 / 12 / 1382
Amnesty international /London
Amnesty international /London
Hormetli cenab Drewery Dyke ,
Cenubi Azerbaycanin Tebriz sheherinde yashayan azad ve musteqil jurnalist Insafeli Hidayet hech bir sebeb olmadan 3 aydirki Tebrizde zindana salinmishdir . O uch ay once Almanyanin Berlin sheherinde qatildigi bir konfransdan dondukden sonra yaxalanib , 2 aya yaxin Emniyet organlarinin elinde esir qaldiqdan sonra yenice Tebrizin umumi zindanina neql edilmishdir . Ailesi ,dostlari ve Guney Azerbaycan milli herekatinin bezi feallari bu zindanda onunla mulaqata nail olmushlar . Ciddi ve deqiq melumatlar esasinda size bildirirkki, onun saglik durumu heddinden artiq agirdir . Bir terefden mede-bagirsaq xesteliyine , diger terefden muhitin baximsizligi neticesinde bezi yoluxdurucu xesteliklere duchar olmushdur . Heddinden artiq zeyiflediyine gore ailesi shiddetle nigarandir . Hech bir gunahi olmuyan azad ,demokrat ve musteqil jurnalislik ile meshqul olan bu soydashimizin sizin yardimlariniza shiddetle ehtiyaci var .Sizden xahish edirik bu gunahsiz insanin bundan artiq ezab chekmemesi uchun onun azadligi yolunda elenizden geleni esirgemiyesiniz .
Artirmaq lazimdirki, ona qurulan saxta mehkeme Aprel ayini 6-da Tebriz sheherinde gechirilecek
Derin hormetle;
Dunya Azerbaycanlilarinin Haqlarini Mudafie Komitesi
Uzu : cenab Eflatun Amashov , Shimali Azerbaycan cumhuriyeti metbuat shurasinin sedri ,bu barde yardimchi olmaq xahishi ile .
------------------------------------------------------------------
Amnesty international /London
Cc Aflatun Amashov head of Press Council of Republic of Azerbaijan
Dear Mr. Drewery Dyke,
It is more than three months that well known freelance Journalist, Mr. Insafeli Hidayet of Tebriz -capital of Southern Azerbaijan- was unlawfully imprisoned. He was arrested when he arrived home from Berlin of Germany. He had been to Germany to take part in a conference simply to prepare a report. After two months of detention by Security Forces he was transferred to normal jail of Tebriz. His friends and family as well as some of Azerbaijani National Movement's activists have managed to visit him recently. Based on reliable information we would like to inform you that his health condition is dangerously deteriorated as a result of neglecting his intestinal disease and long standing problem of stomach ulcer while in custody. Being very weak as a result of chronic medical condition, worries us all and of course his family.
We also would like to inform you of his trial date which will be 6 April 2004.
An innocent, freelance, democrat journalist is in need of your help urgently.
We urge you to do your utmost in order to negotiate this innocent journalist's release.
Yours faithfully
Boyuk Resuloglu
Chairman of World Azerbaijanis Rights Defence Committee
گوش هايم را تيز کرده بودم تا ندای لبيک هموطنانم را به صدايی در گلو مانده ، بشنوم. اما صدای اين ندا ضعيف شده است و به زحمت شنيده می شود. نمی دانم، شايد حقيقت از خاطرمان پاک شده و يا درد دوری فرزند از پدر، درد جدايی مادر از پسر خوب درک نشده. اين درد، نزديک دو ماه است که قلب کوچک خواهرم و قلب پاک مادرم را می فشارد
یکشنبه ٢۴ اسفند ١٣٨٢ – ١۴ مارس ٢٠٠۴
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام به ملت قدرتمند ودرمند ايران
گوش هايم را تيز کرده بودم تا ندای لبيک هموطنانم را به صدايی در گلو مانده ، بشنوم. اما صدای اين ندا ضعيف شده است و به زحمت شنيده می شود. نمی دانم، شايد حقيقت از خاطرمان پاک شده و يا درد دوری فرزند از پدر، درد جدايی مادر از پسر خوب درک نشده. اين درد، نزديک دو ماه است که قلب کوچک خواهرم و قلب پاک مادرم را می فشارد. درد دوری از نفس های حق، درد جدايی از آغوش پر مهر و گرم پدرم. شايد، مشکلات زندگی باعث شده که از انصافعلی هدايت؛ روزنامه نگار آزاد و مستقل که نوشته هايش حق بود و گفته هايش درد، از صفحه ذهنمان پاک شود.
نزديک دو ماه است که قدم در حريم پاک منزل کوچکش نگذاشته و ما عطر نفس های او را کم داريم. من هزاران بار از شما، ملت غيور و وطن پرست ايران، از خودم به عنوان نسل آينده وطنم، اين سئوال را پرسيده ام: "جرم پدرم چيست؟ "
اين سئوال در جای جای ايران زمين، طنين انداز شد ولی جوابی شنيده نشد. شايد جواب را می دانم اما دوست دارم تا از زبان پيرمردی که در روزنامه ها به دنبال واقعيت است و يا از زبان آن کودک خردسال معصومی بشنوم که می تواند صداقت را از چشمان پدرم بخواند. من درد دلم را به روی صفحه روزگار حک می کنم چون می دانم که خوانده خواهد شد، همدردی می شود و بدين وسيله به قلب کوچک خواهرم تسکين داده می شود.
من به پدرم، به انصافعلی هدايت افتخار می کنم. من به اينکه فرزند يک انسان آزاده و متفکر، شجاع و استوار هستم، می بالم. چرا که اطمينان دارم، پدرم قدرت برخاستن را به خواست شما و قدرت خدا دارد و بالاخره با افتخار برمی خيزد و دست تمامی هموطنانش را می فشارد. من به عنوان يکی از آينده سازان اين مملکت از وی حمايت می کنم چون يقين دارم که شما هم يقين داريد که او پاک است و از پاکی سرشته؛ و اطمينان دارم شما، تک تک اعضای خانواده بزرگ ايران، از اين عضو کوچک خانواده تان حمايت خواهيد کرد و اميد روزی را دارم که پدرم دوباره با افتخار تمام قلم بر می دارد، به من و فرزندان آينده حقيقت را می آموزد.
درست است که وی در زندان و در بازداشت دو ماهه است ولی راهش ادامه دارد، قلمش می چرخد و همه ما به صداقت و پاکيش ايمان داريم. او متهم به حق گويی است و از حقوق ابتدايی و ساده يک انسان محروم است و آن مراجعه به پزشک برای رفع درد ناشی از تزريق واکسن آلوده، که باعث عفونت سمت راست بدنش شده و حال هم به خونريزی شديد روده هم مبتلا شده ولی کسی را جوابی نيست که چرا و چگونه؟
نزديک عيد سال 1383 است. در همه خانه ها شور و حال خاصی وجود دارد ولی خانه ما با ساير خانه ها تفاوت دارد، از تب و تاب عيد افتاده چون که عيدی بزرگ ما، چلچراغ منزل ما در جايی ديگر، دور از بستر خانواده اش روشن است و چه خوب گفت شيخ ابوسعيد: "مرد آن است که در ميان خلق باشد ولی لحظه ای از خدا غفلت نکند . "
مرد آن است که فردای روز، نزد دادگاه وجدان خويش به هلاکت نرسد.
با کمال تشکر از ندای کمکتان
فاطمه هدايت 22/12/82
رضا محدثی
پیش درآمد: چندی پیش «انصافعلی هدایت» روزنامه نگار و نویسنده آزاد تبریزی پس از بازگشت از مسافرت در منزل مسکونی اش بازداشت و به مکانی نامعلوم فرستاده شد. تا کنون مشخص نشده که بازداشت هدایت توسط چه سازمانی صورت گرفته و در کدام بازداشتگاه به سرمی برد. این روزنوشت ادای دینی است به خاطره هایم!
تعطیلی «سلام» نمادی چشم گیر از آغاز موسم خزان مطبوعات ایران بود. فصلی که پراکندگی جمعی از روزنامه نگاران توانا و خبره را از تحریریه سلام در پی داشت. از این پراکندگی ثمارتی مفید _ بر خلاف نظر مسببین آن _ پدیدار شد.
سابقه آشنایی من با «هدایت» به همان ایام برمی گردد. شنیده بودم خبرنگاری از سلامیون به تبریز آمده و حیطه کاریش را از مرکز به آذربایجان کشانده. آن زمان به اقتضای کاری که در نشریه ای داشتم کمتر به مجامع خبری می رفتم، از طریق دوستی پیغام دادم که می خواهم ببینمش. دیدارمان را در مکان یک کنفرانس خبری تعیین کرد. در همان کنفرانس بود که او را ژورنالیستی جسور، توانا و بعدها نیز خوش قلم یافتم. ارتباطمان تدوام داشت تا شنیدم به عنوان خبرنگار آزاد، قصد همکاری با بنگاههای خبری خارجی را دارد. تذکر دادم که حالا حیطه کاریش متفاوت می شود چنان بی پروا سخن نگوید که می گفت. لبخندی زد و با اشاره به گزارشی از من که با تیتر «دادگاه حکم داد؛ شیوه ارباب رعیتی به آذربایجان برگردد» * چاپ شده بود به شوخی یا به جد گفت: تندتر از تو سخن نخواهم گفت!
مدتی بعد گروهی از اهالی خونگرم «صوفیان» به رسم نیکی که دارند با حضور در دفتر نشریه این حقیر را شرمنده کردند تا شیرین تر ین خاطره حرفه ایم را شکل دهند، کاستی نیز به همراه داشتند که می گفتند گزارشی رادیویی از نوشته من است که از یک فرستنده خارجی ظبط شده. صدای هدایت را شناختم. خوشحال شدم، تلفن کردم هم از احوالش جویا شده باشم و هم از زحمتی که متقبل شده بود تشکر نمایم. گفتند: انصافعلی در بازداشت است. بعدها این جمله را بارها و بارها در مورد او شنیدم. به کوچکترین بهانه ای بازداشت می شد و دربند.
حالا خزان مطبوعات نیز به تبریز رسیده بود. «ندای» ما نیز به خاموشی گرایید و من بناچار مدیریت مکانی فرهنگی را به جهت تامین معاش عهده دار شدم. دعوتنامه ای فرستادم تا به همراه خانواده در مراسمی میزبانش باشم.
مهیای استقبال از جمعی دو یا سه نفری در دفترم بودم که در باز شد، هدایت بود با همسرش و چند کودک قد و نیم. تعجبم را که دید، گفت: من زود ازدواج کرده ام و کثیر الولاد بودن را دوست دارم. و افزود قلبم فقط به عشق اینها می تپد. هم همه ی شیرینی در اتاق پیچیده بود بچه های هدایت که دخترش «فاطمه» هم در میانشان بود مشتاق حضور در برنامه بودند که شامل اکران فیلمی نیز از «احمدرضا درویش» نیز می شد. اکنون یادم نیست کدام فیلم بود ولی همین قدر می دانم که کارش را پسندیده بود و همانجا فی المجلس به نقدش پرداخت.
هر چند پرکار بود و فعال، اما می دانستم که تامین هزینه زندگی برایش سخت است. روزی به زحمت فراوان صحبت هایمان را از روال همیشگی خارج کردم و به دغدغه ی نان رساندم. گفتم: زندگی سخت نیست؟ گفت: نه. گفتم: چه طور؟ گفت: من نقاش خبره ای هستم، نقاشی ساختمان می کنم! بعدِ آن بود که همکارانم به آن نویسنده چیره دست به شوخی لقب «اُستا نقاش» دادند که او نیز اعتراضی به آن نمی کرد.
اُستا نقاش هر روز با طلوع خورشید جعبه قلم موهای نقاشی اش را با چارپایه ایی به دوش می انداخت و به دیوارهای سیاه مردم رنگ زندگی می بخشید. می گفت کار بدی نیست همزمان با کارش، روی افکارش کار می کند، هم درس مردم شناسی را عملا یاد می گیرد و هم دیگر دغدغه های تامین معاش، قلم اش را به بیراهه نمی کشاند.
حالا پس از سالها فاطمه خانم هدایت قد کشیده، بزرگ شده و قلم به دست گرفته تا همه ی ما را همصدا با خود کند که به یاریش بشتابیم تا شاید پدرش اینبار نیز از بند خلاصی یابد.
من هم این آرزو را دارم، اما هم از منظری که دوستان دیگر همچون استادمان آقای بهنود به موضوع می نگرند و هم از این باب که می دانم دل کودکان هدایت در فراق پدر سخت گرفته، در غیاب پدری که وجودش سرشار از عشق به همه ی فرزندان میهن بود و از این رو این حرفه را برگزیده بود و گرنه با تحصیلات و دانشی که او داشت اکنون فی المثل مسوول نهادی و ارگانی بود.
راستی خانواده پرجمعیت هدایت در نبود پدر چه می کنند؟ می دانم که مستاجرند و تنگ دست. حالا که قلمش را فاطمه به دست گرفته، قلم موی نقاشی ساختمان اش را که دیگر نمی تواند.
* این گزارش به افشای نحوه ی زمین خواری برخی از بازماندگان دوره فئودالی و سلطنتی ایران برمی گردد که به مدد برخی وقف نامه های جعلی، حکمی از دادگاه گرفتند که بی سامانی حداقل هشتصد هزار نفر از اهالی صوفیان _ شهری در نزدیکی تبریز را به عهده داشت که در سال 1380 به چاپ رسید. و این قصه هنوز هم ادامه دارد.
پی نوشت: استاد گرانقدر جناب آقای بهنود درسایت شخصی خود مطلبی را تحریر نموده اند با عنوان «انصافعلی هدایت را آزاد کنید.» مطلبی است خواندنی. آدرس سایت را لینک می کنم .
http://www.behnoudonline.com
تا بعد ...
کميته دفاع از زندانيان سياسي آذربايجان
با تزريق سرنگ آلوده به انصافعلی هدايت دست و بازوی وی عفونت شديدی پيدا کرده است.
در پی تزريق سرنگ آلوده کزاز در زندان تبريز دست و بازوی انصافعلی هدايت شديداً عفونت کرده است و بعد از گذشت دو روز و در پی اعتراض وی دکتر زندان، نسبت به معاينه از ايشان اقدام مینمايند.
انصافعلی هدايت از روز يکشنبه از قرنطينه به بند مالی زندان تبريز منتقل شده است. شايان ذکر است خانوادهی انصافعلی هدايت از نگرانی شديدی از وضعيت جسمی انصافعلی هدايت دارند و طبق اظهارات خانواده هدايت، در طول اين مدت وی شديداً لاغر شده است.
کميته دفاع از زندانيان آذربايجان(آسمک) نگرانی عميق خود را از ادامه بازداشت خبرنگار آزاد تبريزی، انصافعلی هدايت، اعلام داشته و از تمامی نيروهای آزاديخواه جهان انتظار دارد تمامي سعي و تلاش خود را در راه آزادي انصافعلي هدايت بکار گيرند.
14/12/1382
کميته دفاع از زندانيان سياسی آذربايجان (آسمک)
committee_asmek@yahoo.com
Learn More About this Issue
URGENT ACTION
UA 25/04
IRAN
Fear for safety/Torture and ill-treatment
Action Issued: 21 January 2004
For printing: This action in RTF format | PDF format
Ensafali Hedayat (m), freelance journalist
Freelance journalist Ensafali Hedayat, who has written for a number of overseas newspapers, was arrested on 17 January. He had recently returned from reporting on a conference in Berlin, organized by a group which supports the establishment of a democratic and secular republic in Iran. Amnesty International fears for his safety, and believes that he may be may be tortured or ill-treated while in detention.
Three officials from the Ministry of Intelligence reportedly arrived at his house in Tabriz at 9am, and searched the premises thoroughly. They removed his computer and CD-ROM, and then arrested him. At 5pm, Ensafali Hedayat reportedly called his house and told his wife “he could not reach an understanding with the Ministry of Intelligence and would remain in detention”. His daughter later told Amnesty International that he was issued with a temporary detention order, which was renewed indefinitely the same day. His family appointed a lawyer, who was able to visit him on 17 January, but has not been allowed to see him since. His family do not know where he is being held.
BACKGROUND INFORMATION
Ensafali Hedayat attended the founding conference of the Ettehad-e Jomhouri Khahan-e Iran (known in English as ‘Unity for Democracy and Secular Republic in Iran’), which took place in Berlin on 8-10 January. The organization supports the principles of a pluralistic republic, parliamentary democracy, the separation of religion and state, and a non-violent approach to establish a new system of government in Iran that adheres to equal rights for all based on the Universal Declaration of Human Rights. These principles form the organization's ‘Ten articles of the Unity’, accessible online at: http://jomhouri.com/plus
Up to 800 delegates, representing a range of political views, took part in the conference, which sought to establish a peaceful alternative political structure, in opposition to the current government of Iran.
According to a 19 January statement by the NGO Reporters Without Borders, Ensafali Hedayat had previously been arrested on 16 June 2003, at the University of Tabriz, where he was covering student demonstrations. Accused of inciting the students to revolt, he spent more than 20 days in solitary confinement. After his release on 14 July, he wrote a letter to President Khatami in which he spoke out against his prison conditions and against torture practiced by the security forces.
About Iran
Last year, at least 113 people, including long-term political prisoners, were executed, frequently in public and some by stoning, and 84 were flogged, many in public.
http://www.amnestyusa.org/countries/iran/index.do
Take Your Human Rights Activism to the Next Level:
Amnesty International's Urgent Action Network (UAN) serves as the organization's "emergency room" for human rights violations. Every day, UAN members in over 70 countries write personalized appeals to authorities who are in the position to ensure the safety and fair treatment of those whom Amnesty International seeks to protect. While a few of these Urgent Actions appear in AIUSA's Human Rights Action Center, as this current action does, there are hundreds of other cases each year that are not posted online due to time constraints, rapid changes in the individual's situation, or the lack of an email address for a government official.
If you enjoy writing appeals and can respond quickly to urgent human rights concerns, please take this opportunity to step up your commitment to Amnesty International. Support Amnesty International and get involved in the global human rights movement.