insafeli
Friday, October 31, 2003
 
زندانيان سياسی تبريز به اتهام ارتداد محاکمه می شوند
تبريزده سيياسى توتساقلار٬ ايرتيداد سوچو ايله يارقيلانيرلار
ژورناليست اينصافعلى هيدايت تبريزدن يازير
انصافعلي هدايت- روزنامه نگار در تبريز

Hedayat222@yahoo.com
00984112814138
00989134122384


زندانيان سياسی تبریز ؛ اعم از دانشجویان ، جوانان و اساتید دانشگاه تبریز به زودی به اتهام ارتداد در دادگاه عمومی تبریز محاکمه می شوند . این محاکمات از دوشنبه هفته آینده آغاز خواهد شد .


تاکنون هيچ سخن و مدرکی در مورد چرايی انتساب ارتداد به این زندانیان سیاسی که در خرداد و تیر ماه امسال در اغتشاشات دانشگاه تبریز دستگیر شده بودند ، به بیرون درز نکرده است .


در حوادث خرداد و تیر ماه امسال ، از حدود 300 نفری که در تبریز دستگیر شده بودند ، حدود 70 تن مدت ها در زندان ماندند . نام و مشخصات بیش از 65 زندانی در اینترنت منتشر شده است . اما خبرهای جدید از آن حکایت دارد که تعداد زندانیان تبریز به همان 65 ( و با من 66 نفر ) محدود نمی شده است . بلکه تعداد دیگری هم در محل های ناشناسی زندانی بودند و هستند .


مقام های سیاسی و قضایی آذربایجان شرقی از تیر ماه تاکنون مدعی بودند که همه دستگیرشدگان ، آزاد شده اند و کسی در زندان نمانده است.


من به شعبه اول دادگاه انقلاب تبریز مراجعه کردم تا از زمان آغاز محاکمات مطلع شوم . به من گفته شد : محاکمات از دی ماه شروع خواهد شد .


اما بتدریج خبر اعتصاب غذای زندانیان سیاسی تبریز به بیرون رخنه کرد .در ابتدا ، خبرها از اعتصاب غذای یک نفر حاکی بود ولی چندی نگذشته بود که شایعه ها اوج کرفت . خانواده ها و دوستان آنان با خبرنگاران و با من تماس گرفتند و از ماجراهای درون زندان ،داستان ها گفتند .


بنا به اطلاعات و اخبار منابع بسیار موثق ، اکنون ، حداقل 9 جوان در زندان تبریز زندانی هستند . 2 تن از این زندانیان به تازگی و در زندان 18 ساله سده اند و محصل دبیرستان هستند . همچنین 2 تن دیگر استاد دانشگاه هستند اما هنوز معلوم نیست که در اختیار چه نهاد و ارگانی بوده و در کجا زندانی هستند ؟ از طرف دیگر ، همه دانشگاه های تبریز : دانشگاه تبریز ، دانشگاه علوم پزشکی تبریز ، دانشگاه سهند ، دانشگاه تربیت معلم تبریز٫ دانشگاه آزاد در رد یا قبول این موضوع سکوت کرده اند .


اخبار موثق حاکی است : 8 تن از زندانیان سیاسی تبریز ، دست به اعتصاب غذاى خشک زده اند و دو هفته از خوردن و آشامیدن هر چیزی خودداری کرده اند .


وقتی حال عمومی این زندانیان سیاسی در اثر اعتصاب غذای خشک و طولانی ، وخیم شده است و به حال مرگ افتاده اند ، آنان را به بهداری زندان منتقل کرده اند .


تعدادی از این زندانیان سیاسی ، در بهداری نیز به اعتصاب غذای خود ادامه دادند و اجازه ندادند تا به آنان سرم های قندی و غذایی تزریق شود . تا این که قاضی زندان در بالین آنان حاضر شده و اعلام کرده است : اگر این ها می خواهند بمیرند ، قبل از مرگشان به آن ها سرم تزریق کنید .


طبق همین اطلاعات ، مقام های سیاسی و قضایی به مذاکره با زندانیان پرداخته اند و به زندانیان قول مساعدت و یاری داده اند . اما کمی بعد ، برای این که این زندانیان دور هم نباشند ، تا نتوانند به طور دسته جمعی کاری نکنند و برای تنبیه به خاطر اعتصاب غذایشان ، این زندانیان را از بند روان درمانی به بندهای دیگر منتقل کرده اند .


در این میان ، 2 جوان 17 ساله را به بند سه گانه منتقل کرده اند .در این بند ، قاتل ها ، قاچاقچی ها و دزدها نگهداری می شوند .این در حالی است که طبق قوانین موجود و قانون زندان ها ، باید افراد زیر 22 سال به بند جوانان و کمتر از 18 ساله ها به بند کودکان منتقل شوند . بقیه این زندانیان هم به بندهای مالی ، 9 و بند جوانان تقسیم شده اند .


از طرف دیگر ،در پی اعتصاب غذای طولانی مدت ، مقام های قضایی استان با شرایط سخت و ویژه ، به بعضی از زندانیان اجازه دادند تا از مرخصی زندان استفاده کنند .


یکی از این زندانیان احمد سید سراجی است که در اعتصاب غذای طولانی مدت خود تا پای مرگ پیش رفت . در نهایت ،قاضی شعبه سوم دادگاه انقلاب با مرخصی از زندان وی موافقت کرد . قاضی زندان با اخذ وثیقه 100 میلیون تومانی و کفالت مادرش ، به او اجازه مرخصی داد .


در عین حال ، قاضی قرار گذاشت تا محاکمه او ( و به احتمال زیاد دیگر زندانیان سیاسی نیز ) به اتهام ارتداد از دوشنبه هفته آینده آغاز شود . رسیدگی به این اتهام بعد از حدود 5 ماه و در دادگاه عمومی ، انجام خواهد کرفت . دادگاه انقلاب صلاحیت رسیدگی به این اتهام را از خود سلب کرده و به دادگاه عمومی سپرده است .


این اخبار در حالی به خارج از زندان درز کرده که مقام های قضایی و سیاسی از آزادی همه زندانیان سیاسی سخن می گفتند و اعلام می کردند : هیچ فردی از دستگیر شدگان خرداد و تیر ماه امسال محاکمه نشده اند اما فتوکپی احکام صادر شده ، گفته آنان را نقض می کند . اتهام آنان اقدام علیه امنیت داخلی کشور بوده است . قاضی شعبه سوم دادگاه انقلاب ، برای این اتهام ، حداقل 6 ماه زندان داده است .


بیش از 4 ماه از زندان آنان سپری شده است . در نتیجه مشمول عفو و آزادی مشروط شده اند . خبر آزادی مشروط تعدادی از آنان به خانواده هایشان داده شده است اما قاضی در مواجهه با خانواده های زندانیان ، نه تنها این موضوع را رد کرده بود ، بلکه از آغاز دور جدید محاکمات به اتهام ارتداد سخن گفته بود .


طبق آخرین اطلاعات ، قاضی زندان و قاضی دادگاه با زندانیان سیاسی که مشمول عفو شده اند اما چون این زندانیان اظهار ندامت و پشیمانی نکرده اند ، در نتیجه عفو مشروط شامل حال این دسته نشده اند .


این در حالی است که عفو مشروط پس از سپری شدن یک سوم از مدت حبس ، بنا به نظر مساعد مسئولان زندان و با توجه به اعمال و رفتار زندانی، به اجرا در می آید .


اخباری که از زندان به بیرون درز کرده ، حاکی است که مقام های زندان از اعمال و رفتار این زندانیان راضی بوده اند و وظایف قانونی خود را برای شمول عفو مشروط به این زندانیان سیاسی انجام داده اند اما قاضی دادگاه ، زیر بار این پیشنهاد نرفته است .


یکی از بستگان یکی از زندانیان سیاسی ، این مطلب تازه را با من در میان گذاشت : قاضی دادگاه انقلاب ، شمول آزادی مشروط به زندانیان سیاسی را به دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان شرقی فرستاده است .تا در صورت موافقت آن دادگاه ، آزادی مشروط به اجرا در آید .


گفتنی است ؛ هیچ کدام از این زندانیان سیاسی به آزادی مشروط خود اعتراض نکرده اند تا نیازی برای ارسال به دادگاه تجدید نظر داشته باشد .از این موضوع باید چنین نتیجه گرفت که قاضی دادگاه انقلاب ، قاضی زندان ، مقام های زندان یا مدعی العموم ( دادستان ) به آزادی مشروط این زندانیان سیاسی اعتراض کرده اند تا پرونده را به تجدید نظر بفرستند .


این در حالی است که زندانیان سیاسی تبریز ، به احکام زندان خود اعتراض کرده اند . این احکام را آقای محمود نسب صادر کرده بود .محمود نسب ، اعتراض زندانیان را به شعبه ششم دادگاه تجدید نظر ارسال کرده است . قاضی این شعبه نیز ضمن رد اعتراض ، احکام دادگاه انقلاب را تایید کرده است .


یاد آوری می کنم : بنا به اطلاعات منابع موثق ، تعدادی از دستگیرشدگان یکی دو هفته بعد از حوادث خرداد و تیر ماه را از خانه هایشان دستگیر و در محل های ناشناسی زندانی کرده اند .


این افراد را در زیر شکنجه های طاقت فرسا قرار داده اند تا اقرار کنند . یا اظهار ندامت کنند و دوستان خود را که در اغتشاشات حضور داشتند را به ماموران معرفی کنند .


تعدادی از جوانان در زیر شکنجه ها ، تاب و تحمل خود را از دست داده و با ماموران همکاری کرده اند . یکی از این افراد ، در اثر ضرباتی که به او خورده است ، کنترلش را بر اعصاب ، اعمال و رفتار خود از دست داده و دیوانه شده است .


گر چه این نوجوان حسین جودی را به خانواده اش تحویل داده اند اما چون رفتار این نوجوان قابل پیش بینی و کنترل نبوده و بارها جان اعضای خانواده خود را به خطر انداخته است ، در بیمارستان روانی رازی بستری شده تا شاید مداوا شود .


در این حال ، رهبران و مسئولان مذهبی و سیاسی کشور از رسیدگی به شکایات مردم و عطوفت اسلامی سخن می گویند .


در پایان این گزارش ، نام چند تن از زندانیان سیاسی خرداد و تیر ماه امسال را که اکنون در زندان هستند ، می آورم . این افراد 6 ماه یا بیشتر از آن به زندان محکوم شده اند و در حال سپری کردن دوران زندان خود هستند . اغلب این افراد در اعتصاب غذای خشک شرکت کرده بودند :


1 – احمد سید سراجی
2 - زیقام ابراهیمی
3 - رحیم محمد پورمزرعه
4 -ایوب اوجانی
5 - جعفر پوردرگاهی
6 -محمد داوری امین
7 -محمد حاجی زاده
8 - آراز آبرومند ( 17 ساله )
9 -محمود هاشمی ( 17 ساله )


یکی از این زندانیان در نامه ای که به خارج از زندان فرستاده و خود را با نام مستعار آریو معرفی کرده است .او در این نامه خطاب به مردم ایران و جهان نوشته است : تو را به خدا به داد ما برسید . ما بد جوری در حال جان کندن هستیم !!



Tuesday, October 28, 2003
 

مصاحبه با انصافعلي هدايت


شكايت يك روزنامه نگار شكنجه شده از لباس شخصي ها به مقامهاي قضايي تبريز
ايشكنجه گؤرموش بير ژورناليستين شخصى پالتارلىلاردان تبريز يارقى مقاملارينا شيكايتى


ماه منير رحيمي (راديو فردا): بنابر گزارشهاي رسيده، روز شنبه يك روزنامه نگار ديگر در تبريز از سوي عوامل ناشناخته ربوده شد. و پس از دو ساعت بازجويي و شكنجه زير پل گورستان والي رحمت، رها شد. گفته مي شود مهندس حسن راغي فر، معلم بازنشسته و صاحب امتياز و مدير مسئول هفته نامه آسان چاپ تبريز، تا روز گذشته شكنجه اش را حتي با خانواده و همكارانش در ميان نگذاشته بود. همكار ما جمشيد زند در اين باره با انصافعلي هدايت گفتگو كرده است. روزنامه نگاري كه خود او نيز تا چندي پيش بازداشت و زنداني شده بود.
جمشيد زند (راديو فردا): مهندس حسن راََغي فر، مدير مسئول و صاحب امتياز هفته نامه آسان، روز شنبه در حالي كه از منزل خود به طرف دفتر نشريه مي رفت، از سوي افراد لباس شخصي ربوده شد. هفته نامه تازه تاسيس آسان سه ماه پيش فعاليت خود را آغاز كرد و تا روز ربوده شدن صاحب امتيازش، تنها دوازده شماره از آن منتشر شده بود. اين هفته نامه در دو شماره گذشته خود گزارش هايي را درباره بازداشت و شكنجه انصافعلي هدايت روزنامه نگار مستقل و باداشت پيمان پاكمهر روزنامه نگار ديگر تبريزي منتشر كرده بود.
انصافعلي هدايت: ديشب من پيش ايشان بودم و ايشان را ديدم، بسيار بسيار به حالت وخيمي ايشان را شكنجه داده بودند و ايشان از ترس اينكه خانم و بچه هايشان مورد شكنجه قرار بگيرند و نيز از ترس اينكه بعدا اين قضيه تكرار شود، اصلا قيد قضيه را زده بود و اين هفته هم هفته نامه را منتشر نكردند و ديشب خانواده ايشان متوجه شدند كه ايشان مشكل داشته .
ج . ز : آقاي راغي فر توانستند آن چهار نفري را كه ايشان را ربودند، شناسايي كنند.
انصافعلي هدايت: ايشان را در حين اينكه به زور سوار اتومبيل مي كردند، توانستند فقط يك نفر را ببينند و آن هم نه به دقت، در نتيجه هيچ كدام از آنها را نمي توانند شناسايي كنند، در مراحل بازجويي هم كه احتمالا پاركينگي بوده، براي اينكه صداي ايشان را همسايه ها نشنوند، به دهن ايشان يك دستمالي را چپانده بودند كه صدايشان در نيايد. در اين مراحل هم چون چشمانشان بسته بوده، هيچ كس را نتوانستند شناسايي كنند.
ج . ز : مقامات مسئول، فرماندار و يا مسئولان نيروي انتظامي، واكنششان چه بوده نسبت به ربوده شدن و شكنجه آقاي راقي فر؟
انصافعلي هدايت: امروز ايشان به مقامهاي قضايي و سياسي مراجعه كردند و خواستار رسيدگي شدند. تا الان ظاهرا گفته مي شود كه دستوري براي پيدا كردن كساني كه ايشان را مورد شكنجه و آزار قرار دادند، صادر شده.
ج . ز : بازداشت روزنامه نگاران و فعالان سياسي در چند ماه اخير در تبريز كه از سوي نهادهاي حكومتي و لباس شخصي ها انجام ميشود، حتي واكنش فرماندار، استاندار و شماري از نمايندگان مجلس را برانگيخته است، ولي تا كنون هيچ يك از لباس شخصي ها بازداشت نشده اند و پرونده اي هم براي آنان تشكيل نشده است. عدم امنيت جاني اكنون به يكي از نگرانيهاي روزنامه نگاران مستقل در شهرستانها تبديل شده است.


Sunday, October 26, 2003
 

طنز بی طنز
قارداش اينصافعلی، سن نييه عزيز خاتمىنی اينجيديرسن؟


نشست دوستانه ی جمعی از نخبگان اصلاح طلب با انصافعلی هدايت
بير سيرا سئچگين رئفورميستلرين اينصافعلى هيدايتله يولداشجا اوتورومو
آذرمنش


سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۲ – ۲۹ ژوئيه ۲۰۰۳
در پی انتشار نامه ی انصافعلی هدايت (خبرنگار) به رئيس جمهور خاتمي، نخبگان طرفدار آقای خاتمی که از ارسال اين نامه سخت رنجيده بودند، جلسه ای تشکيل دادند و قرار بر اين گرديد که در يک نشست دوستانه با آقای انصافعلی مراتب اعتراض خود را با ملايمت و لحنی کاملاً دوستانه با وی در ميان بگذارند. متن زير خلاصه ی اين نشست صميمانه است.


هفتم مرداد هشتاد و دو
آذر منش


روان شناس: قارداش اينصافعلی چوخ خوش گليپسن
اديب: لطفاً فارسی صحبت کنيد تا همه متوجه شوند
روان شناس: برادر انصافعلی خوش آمدي
انصافعلی (با ترس و لرز): خيلی ممنون، از اينکه در خدمت شما هستم افتخار می کنم و اميدوارم اگر در سخنان و رفتارم اشتباهی داشتم، مرا ببخشيد، چون بعد از آن واقعه هنوز وضع جسمی و روحی خوبی ندارم.
روان شناس: کاملاً راحت باش هر طور دلت می خواهد بشين و هرچی ميخواهی بگو
اديب: فقط جانب ادب و نزاکت را حفط کن.
حقوقدان: فقط در چاچوب قانون.
جامعه شناس: با در نظر گرفتن وضعيت جامعه و طوری نباشد که بی نظمی پيش بيايد.
سياستمدار: سياه نمايی هم نشود و بهانه به دست دشمن ندهد.
روحاني: در چارچوب شرع و اخلاق باشد.
روزنامه نگار: با در نظر گرفتن خدمات ارزنده ی جناب خاتمی به آزادی بيان باشد.
نماينده ی گفتمان تمدنها: متمدنانه باشد.
با هر يک از اين توصيه ها، انصافعلی کمی تو هم می رفت و رنگش می پريد.
روان شناس: فقط راحت باش.
انصافعلي: چ چ .. چش .. چشم قربان
حقوقدان: چرا اين نامه را به آقای خاتمی نوشتي؟
انصافعلي: چاره ی ديگری نداشتم، هيچ جای ديگری را سراغ نداشتم که به درد دل من رسيدگی کنند.
سياستمدار: اين سياه نمايی است.
انصافعلي: من راست گفتم.
جامعه شناس: جامعه را نگران کردي.
حقوقدان: سلسله مراتب را رعايت نکردي.
روزنامه نگار: خدمات آقای خاتمی را منعکس نکردي.
سياستمدار: بهانه به دست دشمن دادي.
روحاني: جوانب شرعی و اخلاقيات را رعايت نکردي.
نماينده ی گفتمان تمدنها: چهره و اعتبار جهانی دولت را که رئيس آن بانی گفتمان تمدنها است، مخدوش کردي.
انصافعلي: من فقط شکوه و درد دل کردم.
پزشک: دلت درد می کرد به من می گفتي، حق ويزيت هم نمی خواستم.
روان شناس: دل درد که با نامه نگاری خوب نمی شود.
اديب: آن هم با آن کلمات رکيک که در متن نامه بود.
حقوقدان: مشکلات حقوقی نامه خيلی زياد بود، خدا کند که گرفتاری قانونی برايت پيش نيايد.
جامعه شناس: در شرايط امروزی درد دل در ميان جمع نوعی ناهنجاری اجتماعی محسوب می شود.
سياستمدار: اين دل درد شما يک عارضه ی همه گير و ناشی از سياه نمايی ها است و خود شما هم آن را گسترش داديد.
روحاني: دل درد شما ناشی از نقص ايمان شما است.
روزنامه نگار: ما هر روز شاهد ده ها مورد از اين نوع دل دردها هستيم و برای آنکه خدمات ارزنده ی آقای خاتمی ناديده گرفته نشود، منعکس نمی کنيم.
نماينده ی گفتمان تمدنها: در هر تمدني، اين نوع عوارض وجود دارد و کاملاً عادی است، حتی در تمدنهای بزرگی نظير آتيلا و مغول هم وجود داشته است.
انصافعلي: من نگفتم دلم درد می کند، گفتم درد دل کردم، يعنی ناراحتی و رنج خود را بيان کردم.
روان شناس: رنجش يک واکنش طبيعی به ناملايمات است.
اديب: ما حتی در دوران گذشته هم شاهد رنجيدگی بزرگان ادب پارسی بوده ايم.
حقوقدان: ناراحتی و رنجش دو گونه است، حقوقی و غير حقوقي، اگر ناراحتی شما جنبه ی حقوقی داشت بايد به قانون مراجعه می کرديد، اگر غير حقوقی بود که ظاهراً ناراحتی شما غير حقوقی است، پس اصولاً به آقای خاتمی مربوط نمی شود.
جامعه شناس: رنج و ناراحتی از عوارض طبيعی دوران صنعتی است.
سياستمدار: در هر جامعه ای يک عده ناراحت هستند.
روحاني: با يک دعای خالصانه، ناراحتی شما التيام می يافت و ظاهراً شما با دعا ميانه ی خوبی نداريد.
روزنامه نگار: هر کسی ناراحتی داشت بايد به آقای خاتمی با اين همه خدماتی که به جامعه ی مدنی انجام داده اند، نامه بنويسد؟
نماينده ی گفتمان تمدنها: ناراحتی يکی از عوارض پيشرفت تمدن است، ما در بررسی تاريخ تمدن از اين نمونه ها بسيار داشته ايم، حتی آقای ويل دورانت هم در آثار خود به آنها پرداخته اند .
انصافعلي: آقا کتک خورده بودم، خيلی من را زده بودند، خواستم از آقای رئيس جمهور بپرسم چرا اين کار کردند.
روان شناس: بگو، بيشتر بگو تا سبک شوي.
اديب: کتک زدن نوعی اظهار محبت است، اظهار دوست داشتن و نوعی يادآوری است، ما در ادبيات و حماسه های عشقی هم از اين نوع اظهار محبت ها سراغ داريم.
حقوقدان: کتک اگر آثارش مشخص نباشد و نتوان در دادگاه آن را ثابت کرد، موجب گرفتاری شاکی می شود.
جامعه شناس: هر چند کتک زدن رفتار ناشايستی است، ولی در تمام جوامع وجود دارد، حتی در آمريکا دانشمندان و برندگان چايزه نوبل را پليس می زند، آقای خاتمی هم در فرمايشات خود به آنها اشاره کرده اند.
سياستمدار: بدون کتک زدن جامعه را نمی توان اداره کرد، مثلاً فرض کنيم عده ای آشوب طلب بخواهند اموال مردم را به آتش بکشند، خوب پليس مجبور است دخالت کند و احتمال دارد عده ای هم کتک بخورند.
روحاني: کتک زدن کار درستی نيست، بايد ايمان و تقوای مردم را بالا برد تا همديگر را کتک نزنند.
روزنامه نگار: يکی از دلايل رشد و پيشرفت مردم سالاری اين است که هر کس طبيعت خود را بروز دهد، خوب برخی هم از نظر روانی احتياج به کتک زدن دارند، همانطور که آقای خاتمی عزيز فرمودند بايد در چارچوب قانون با آنها برخورد کرد.
نماينده ی گفتمان تمدنها: البته بعد از آن که مردم بی تمدن و وحشی ايران به دست مسلمان ها متمدن شدند، ما شاهد کتک کاری نبوديم، اين نوع رفتار ناشی از بازگشت عده ای از مردم ايران به خوی وحشی گری قبل از اسلام ايرانيان است.
انصافعلي: آقايان در نيروی انتظامي، ماموران دولت مرا زدند.
روان شناس: ببين انصافعلی جان از نظر روان شناسي، ما به مکان کار نداريم، بلکه بيشتر به تاثير روانی يک پديده توجه می کنيم.
اديب: حفظ نظم باعث شکوفايی استعدادهای اديبانه ی انسان می شود، در يک جامعه ای که نظم نباشد، ادبيات پيشرفت نمی کند و وجود نيروی انتظامی برای حفظ نظم در جامعه ضروری است.
حقوقدان: شما بايد از ضارب، هر کسی که هست شکايت کنيد.
جامعه شناس: بدبختانه در تمام جوامع بخشی از نيروی انتظامي، خود عامل بی نظمی می شوند که بايد به آن توجه کرد ولی طوری نشود که بی نظمی پيش بيايد.
سياستمدار: اين هزينه ای است که جامعه بايد برای مردم سالاری بپردازد.
روحاني: احمتالاً برادران نيروی انتظامی نيت سوئی نداشتند.
روزنامه نگار: ما اين رفتار را محکوم می کنيم، اما در مقابل قانون گرايی ساير بخشها که نتيجه ی تلاش آقای رئيس جمهور است، اين مورد قابل چشم پوشی است.
نماينده ی گفتمان تمدنها: در کشورهای پيش رفته هم گاهی با مجرمين بد رفتاری می شود، اين امر اجتناب ناپذير است.
انصافعلي: جرم من چی بود، من خبرنگارم، رفته بودم گزارش تهيه کنم.
روان شناس: از نظر روان شناسی رفتار پليس بايد بررسی کارشناسانه شود تا ببينيم چرا اين اتفاق افتاده و خشونت گرا شده اند.
اديب: از نظر ادبی اين گفته ی آقای انصافعلی مشکل دارد.
حقوقدان: بايد ديد از نظر مدارک، شما مورد تاييد نيروی انتظامی بوديد يا نه؟
جامعه شناس: معمولاً در جوامع متمدن حقوق خبرنگاران رعايت می شود، با اين وجود گاهی هم مشکلاتی پيش می آيد. مثلاً در جنگ آمريکا عليه عراق ما شاهد کشته شدن تعدادی از خبرنگاران بوديم.
سياستمدار: خبرنگاری شغل پر خطری است، يکی از خطرات آن هم همين چيزها است. بايد خبرنگاران به آن توجه داشته باشند.
روحاني: اگر ايمان مردم کامل شود، احتياجی به خبرنگار نيست تا چنين مشکلاتی هم پيش بيايد.
روزنامه نگار: حالا در زمان رئيس جمهوری آقای خاتمی حبرنگاران از احترام بيشتری برخوردار هستند، يادتان نيست که قبلاً چه خبر بود؟
نماينده ی گفتمان تمدنها: انعکاس اين اخبار به زيان کشور است که دارای وجهه ی مورد قبول جامعه ی جهانی است.
انصافعلي: آقايان نيروی انتظامی جزو قوه ی مجريه و تحت مسئوليت آقای رئيس جمهور است.
روان شناس: مسئوليت يک چيزی است، آثار روانی يک پديده چيز ديگری است.
اديب: رعايت ادب در هر شرايطی واجب است.
حقوقدان: بايد ديد که چه مدارک قابل قبولی برای دادگاه وجود دارد؟
جامعه شناس: در يک جو متشنج برخی افراد کنترل خود را از دست می دهند، حتی پرسنل نيروی انتظامي.
سياستمدار: کارشکنی های مخالفان اصلاحات نمی گذارند آقای رئيس جمهور اعمال قدرت کنند.
روحاني: اگر ايمان مردم کامل شود آنوقت همه مسئول هستند، بايد تلاش کنيم مردم بيشتر به معنويات و ايمان روی بياورند.
روزنامه نگار: قبل از رئيس جمهوری آقای خاتمی در تمام دستگاه های حکومتی مردم را می زدند، باز جای شکر دارد که اين مراکز مردم آزار کم شده اند.
نماينده ی گفتمان تمدنها: اگر اين مطالب آقای انصافعلی در خارج از کشور منعکس شود، وجهه ی جهانی کشور صدمه می بيند و به ضرر همه ی مردم است.
انصافعلي: آقايان به من فحاشی شد، کتک خوردم، مدتی در سلول انفرادی بودم، دچار انواع و اقسام بيماری ها شدم، خانواده ام با مشکلات زيادی رو به رو شد، فقط می خواهم بدانم چه جرمی داشته ام و آقای رئيس جمهور که طبق قانون مسئول اعمال دستگاه های مجريه است چه جوابی دارد که بدهد، من می خواهم خطاکاران مجازات شوند.
روان شناس: عصبانيت شما قابل درک است، اما برای سلامتی شما مضر است.
اديب: آقا، زيبايی گفتار را فراموش نکنيد، از کلمات بهتری استفاده کنيد، ببينيد آقای رئيس جمهور عزيز ما با آنکه همه ی اطرافيانش مورد اذيت و آزار قرار گرفتند، کتک خوردند، به زندان افتادند و حتی ترور شدند هنوز هم خم به ابرو نمی آورند و از کلمات شيرين و اديبانه استفاده می کنند.
حقوقدان: اين ادعاهای شما بار حقوقی و احتمالاً کيفری دارد، اگر نتوانيد ادعای خود را ثابت کنيد، تا آخر عمر در زندان خواهيد ماند، بهتر است مواظب حرفهای خود باشيد.
جامعه شناس: تمام مطالبی را که آقای انصافعلی بيان کردند از نظر جامعه شناسی بويژه در جامعه ای با ويژگيهای جامعه ايران بعد از دوم خرداد قابل دقت و بررسی است که می تواند به عنوان يک پروژه ی تحقيقاتی در دستور کار قرار بگيرد.
سياستمدار: من حال آقای انصافعلی را می فهم و با ايشان اظهار همدردی می کنم، ولی بايد صبر کنيم تا جامعه اصلاح شود.
روحاني: برخلاف آقای سياستمدار نظر من چيز ديگری است، اگر آنها که به آقای انصافعلی ستم کرده اند، در اين دنيا هم مجازات نشوند، در آن دنيا کيفر اعمال خود را خواهند ديد، بايد ايمان خود را از دست نداد.
روزنامه نگار: ببينيد ما بايد مشکلات آقای انصافعلی را در کنار ساير دستاوردهای دوم خرداد مورد بررسی قرار دهيم. نگاه همه جانبه به مسائل باعث می شود که مشکلات بهتر حل شود.
نماينده ی گفتمان تمدنها: نظر من اين است که اصولاً بايد مانع از مطرح شدن اينگونه صحبتها که به وجهه ی جهانی تمدن ما لطمه وارد می کند شد. اگر اين مطالب به گوش دشمنان برسد خسارات جبران ناپذيری به کشور وارد می شود.
انصافعلي: من به جهانيان چکار دارم، به من ظلم شده و برای اجرای عدالت شکوائيه ای تقديم رئيس جمهور کرده ام و انتظار دارم آقای خاتمی به عنوان رئيس قوه ی مجريه، افراد تحت مسئوليت خود را مورد بازخواست قرار دهد تا هم عدالت اجرا شود و هم اينکه از تکرار اين وقايع جلوگيری شود.
روان شناس: حفظ آرامش برای سلامتی روان مفيد است. البته عده ای از دانشمندان هم اعتقاد دارند که پرخاشگری هم يک واکنش پذيرفتنی است، اما به نظر من آقای انصافعلی مشمول اين حالت نمی شود.
اديب: اينطور در مورد آقای رئيس جمهور سخن گفتن دور از ادب و نزاکت است.
حقوقدان: آقای انصافعلی به تذکرات حقوقی و کارشناسانه ی من توجه نکردند و دائماً دارد بر ميزان مشکلات حقوقی خود می افزايند.
جامعه شناس: رفتار و سخنان آقای انصافعلی حتی در جوامع بسيار پيشرفته هم قابل تحمل نيست.
سياستمدار: بردباری و متانت جبهه ی دوم خرداد موجب سوء استفاده واقع شده است، جناح مخالف بارها به ما تذکر می دادند که به اين مردم نمی شود رو داد، ما باور نمی کرديم. ولی حالا متوجه اشتباه خود شده ايم، به همين دليل تلاش می کنيم با آنها کنار بياييم ولی جناح مخالف قبول نمی کند.
روحاني: اين رفتار آقای انصافعلی به دو دليل گناه محسوب می شود، دليل اول اينکه يک فرد عادی پشت سر رئيس جمهور اين سخنان را ايراد می کند، که درست نيست، دليل دوم اينکه آقای رئيس جمهور يک فرد روحانی و از سادات هستند و نبايد اينطور نسبت به ايشان بی احترامی شود.
روزنامه نگار: اگر دستاوردهای دولت آقای خاتمی نبود الآن کفن آقای انصافعلی هم پوسيده بود و امروز زنده نبود که بتواند اينطوری صحبت کند.
نماينده ی گفتمان تمدنها: اين رفتار متمدنانه نيست، اما آقای رئيس جمهور با متانت خاصی که دارند، تحمل می کنند.
انصافعلي: مگر من چی گفتم که شما ناراحت شديد، حرفهای من کاملاً درست، منطقی و قانونی و در عين حال در چارچوب ادب و نزاکت است. اگر شما جای من بوديد بهتر واکنش نشان می داديد؟ شما که نمی دانيد چه بر من گذشته تا از درد و حال و روز من با خبر باشيد.
روان شناس: حالت روانی خود را از دست داده، من ديگر او را قابل اصلاح نمی دانم.
اديب: اين آقا آنقدر پر مدعا شده که در حضور من از ادب صحبت می کند، بيرونش کنيد، هرچه کتک خورده حقش بوده.
حقوقدان: کاش وقت داشتم يک لايحه بر عليه وی تهيه می کردم و او را به دست قانون می سپردم تا متوجه عواقب گفتارى خود باشد.
جامعه شناس: چنين فردی در هيچ جامعه ای قابل تحمل نيست.
سياستمدار: بردباری جناح اصلاح طلب قابل ستودنی است و ما با او با عطوفت و گذشت برخورد می کنيم و از او به قوه قضائيه شکايت نمی کنيم.
روحاني: از اول هم مشخص بود که اين آقا دين و ايمان درستی ندارد، از خدا می خواهم که او را اصلاح کند، چون ديگر از دست انسان برای نجات چنين فردی کاری ساخته نيست.
روزنامه نگار: پيروزی دوم خرداد باعث شد که خيلی از آدمها خودشان را نشان دهند، يکی از آنها همين آقا است.
نماينده ی گفتمان تمدنها: چنين افراد هستند که چهره ی اسلام و تمدن ما را در دنيا مخدوش کرده اند، کاش اينطور آدمها به خارج بروند تا مملکت از شرشان در امان باشد، اينها از نوادگان اصلاح نشده ی ايرانيان وحشی و بی تمدن قبل از اسلام هستند که بايد از جامعه رانده شوند.
سياستمدار: باغيشلا قارداش اينصافعلي، بولاری اينجيتدين، عزيز خاتمىنی دای اينجيتمه ( ببخشيد برادر انصافعلي، اين ها را ناراحت کردي، خاتمی عزيز را ديگر ناراحت نکن).
انصافعلي: اؤزوم بيليرم نه ايش گؤره م (خودم می دانم چکار کنم) منلن ايشيز يوخدور؟ (با من کاری نداريد؟)
نماينده ی گفتمان تمدنها: يوخ، آمما موواظيب اول (نه، اما موطب باش).

***
آقای انصافعلی هدايت با عذرخواهی مؤدبانه و خداحافظی جلسه را ترک کرد و در بين راه سوابق اعضای جلسه را که به دليل شغل خبرنگاري، آنها را از پيش می شناخت، با خود مرور می کرد و گاهی بغض می کرد، اما بغض خود را فرو می خورد.
روان شناس: 28 ساله، قبل از دوم خرداد ديپلم بيکار بود، بعد از دوم خرداد به عضويت يکی از احزاب تازه تاسيس جبهه ی دوم خرداد درآمد و به سفارش و توصيه حزب در يکی از کلاسهای مقدماتی روان شناسی بطور مستمع آزاد شرکت کرد و پس از آن مشاور روان شناسی يکی از واحدهای حزب شد. قبل از دوم خرداد دوچرخه هم نداشت، امروز خانه، اتومبيل و موقعيت ممتازی در شهر دارد.
اديب: فوق ديپلم ادبيات را بسختی گرفته و در دفتر حزب نامه نگار است. اما موقعيت مالی خوبی از برکت شغل خود دارد.
پزشک: دانشجوی سال سوم است که در حزب فعاليت می کند. مشاور يکی از مديران دولتی است و حقوق قابل توجهی دريافت می کند.
حقوقدان: می گويند دانشجوی سال دوم بوده که اخراج شده و امروز مشاور حقوقی مدير کل يکی از ادارات است و در واقع کار چاق کن مدير کل است. وی بعد از دوم خرداد از راه کار چاق کنی به صدها ميليون تومان ثروت رسيده است.
جامعه شناس: در سال 73 با مدرک ديپلم برای تحصيل به خارج از کشور رفت. در سال 76 که متوجه شد دوستانش حزب تشکيل داده اند، با درجه ی دکترای جامعه شناسی وارد کشور و استخدام شد. يکی از دوستانش که تازه از خارج آمده و از وضع تحصيلی او با خبر است تعريف می کند که تازه وارد دانشگاه شده بود که انصراف داد و به کشور بازگشت. اما مدارک دکترايش مورد تاييد وزارت علوم قرار گرفت.
سياستمدار: قبلاً به مدت 15 سال با جناح راست همکاری داشت، بعد از دوم خرداد اصلاح طلب شد.
روحاني: قبلاً پا منبری می کرد و به تازگی اجازه گرفته به بالای منبر برود. وضع مالی خوبی دارد، از معدود روحانيونی است که در محله ی خود از اصلاح طلبان طرفداری می کند.
روزنامه نگار: روزنامه نگاری را بعد از دوم خرداد شروع کرد، بيشتر به مسائل عمومی و مشکلات خانوادگی می پردازد و مواظب است که از کارهای دردسردار دوری کند. به تازگی امتياز يک نشريه جديد را گرفته و در حال راه اندازی آن است.
نماينده ی گفتمان تمدنها: از معاودين عراقی است و فارسی را به سختی صحبت می کند و از تاريخ تمدن، اسم برخی از کتب را از حفظ دارد و چند تا از کلمات قصار نويسندگان غربی را در گفته هايش دايم تکرار می کند.
انصافعلی در بين راه چند بار اشک در چشمانش جمع شد و به آينده ی خود و نتيجه ی نامه ای که برای آقای خاتمی نوشته بود می انديشيد.


Wednesday, October 22, 2003
 


يس من هاي مجلس هفتم در راهند

يئددينجى مجليسين يئس منلرى يولدادير!

ژورناليست اينصافعلى هيدايت تبريزدن يازير
انصافعلي هدايت- روزنامه نگار در تبريز
Hedayat222@yahoo.com
0098 – 411 – 281 – 4138
0098 – 913 – 413 - 2384


مدت ها است كه جنگ زرگري براي رونق انتخابات هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي براه افتاده است تا مردم خسته و دلزده از « دمكراسي بازي » حكومت را به پاي صندوق راي بياورند . اما تا كنون كمتر كسي از اميد به شركت گسترده مردم در انتخابات ، سخن گفته است .


اغلب مسئولان ، اميد به مشاركت مردم را به باد داده اند . چرا كه مردم از انتخاب خاتمي ( در دو دوره ) به رياست جمهوري و انتخاب نمايندگان مجلس ششم ( مجلس اصلاحات ) جز باد ، چيزي را درو نكرده اند .


خاتمي ، اصلاح طلبان و رهبران حكومت ، دست رد به سينه و خواسته هاي مردم زده اند و به خواست هاي مردم بهايي نداده اند . به نظر مي رسد كه اين بار باز هم نوبت مردم است ( براي دومين بار ) تا جمهوري اسلامي را مايوس كنند .


نمايندگان اصلاح طلب مجلس ششم ، به مردم قول داده بودند : اگر نتوانستيم كار كنيم ، از نمايندگي شما استعفا خواهيم داد .


اما آنان هنوز كار مي كنند ! و قوانين مورد نظر مردم را تصويب كرده و به رهبران حكومت تحميل مي كنند !! با رهبران كشور چانه مي زنند ! اين كار دلچسب ، باعث شده تا آنان هنوز خسته نشوند ! ولي چون هميشه در فكر تامين منافع !! مردم هستند ، اكنون خطري را كه از دور مي آيد ، ديده و داد و فغان مي كنند : نظاميان پاسدار ، بسيجي ، پليس و مسئولان صدا و سيما براي اشغال صندلي هاي سرخ مجلس هفتم ، آماده مي شوند !


اين دسته از نمايندگان مجلس از حضور گسترده نظاميان به جاي خود ، بسيار نگران هستند .از طرف ديگر ، بر خلاف نظر بعضي از جامعه شناسان كه حضور نظاميان در بعضي از امور سياسي و غير سياسي را در جهان سوم به سود كشور هاي عقب مانده مي دانند ، نظاميان علاقه مند كشور سياست ما از صلاحيت هاي علمي و تخصصي كمتري بهره برده اند و اغلب ، آن دسته از نظامياني كه دانش لازم را دارند ، به گوشه عزلت خزيده اند . تنها آن دسته از نظاميان به ميدان سياست روانه شده اند كه « بله قربان » گويان قهار و زبردستي هستند .


از سال هاي قبل ، خطر حضور نظاميان « بله قربان »گو در مجلس را حس كردم و از حضور آنان در مجلس ششم ناليدم . در چند دوره گذشته مجلس ، بسياري از نظاميان به طور موقت ( همه مسئولان عاشق مجلس ، به طور موقت استعفا مي دهند . اگر راي نياوردند ، دوباره به سر كار خود برمي گردند . انگار كه استعفا نداده بودند .) از پست هاي خود استعفا داده وبا عناوين « مستقل » ، « اصلاح طلب » ، « دوم خردادي » و « . » آماده ورود به مجلس شدند . نتيجه حضور نظاميان با درجه و بدون درجه ( درجه پنهان ) را در مجالس گذشته ، به ويژه مجلس ششم ديديم و ثمره آن را چشيديم .


در همان دوران ، در مقاله هاي « مجلس ششم يا مجلس نظاميان » و « تاريخ از نظاميان مي ترسد » ديدگاه هاي خود را تشريح كردم و ابراز داشتم : نمايندگان نظامي مجلس ، براي مردم كاري نخواهند كرد . چرا كه ويژگي « بله قربان » گويي در آنها شديد است .


اين سخن به مذاق نظامياني كه براي مجلس برنامه داشتند ، تلخ آمد . وكلاي پاسداران ، بسيجيان و پليس ( سردار نقدي ) به دادگاه ها هجوم بردند و به پاي ميز محاكمه ام كشاندند . محكومم كردند . آن پرونده اكنون در مراحل پاياني است . آخرين احضار براي زنداني شدن يا پرداختن غرامت ، تازه به دستم رسيده است .


حال ، با چشم پوشي از اصل « حضور يا عدم حضور مردم در پاي صندوق راي » زمينه براي انتشار دوباره مقاله « مجلس ششم يا مجلس نظاميان » مهيا است . با اين اميد كه رهبران حكومت جمهوري اسلامي به سر عقل آمده و به خواست هاي مردم تن بدهند :



مجلس ششم يا مجلس نظاميان


طبق اصول اوليه قانون اساسي ، كشور متعلق به همه ايرانيان است و اين ، به شغل ، درآمد ، محل زندگي ، زبان ، رنگ و ... بستگي ندارد . در حالي كه قانون اساسي از همه مردم خواسته تا وارد صحنه سياسي كشور شوند و به انواع فعاليتهاي سياسي دست بزنند اما از نظاميان خواسته است ، وارد صحنه سياسي و احزاب نشوند . اگر چه از نظاميان نخواسته است كه تفكر سياسي نداشته باشند .


از نظر قانون اساسي هر فردي كه جزو قواي مسلح است و در تامين امنيت داخلي و خارجي كشور نقش دارد ، « نظامي » است و نظامي هم به تمامي پرسنل نيروي زميني ، هوايي ، دريايي ، انتظامي و كليه پرسنل فني و غير فني و اطلاعاتي سپاه پاسداران ، وزارت اطلاعات و وزارت دفاع اطلاق مي شود .


روشن است كه انواع انتخابات و مجلس قانونگذاري يكي از عرصه هاي بازي سياسي است كه اعضاي سرويسهاي نظامي و اطلاعاتي نبايد در آنها نقش بازي كنند اما با توجه به اين كه عده خاصي از نظاميان در قبال حفظ


انقلاب و دستاوردهاي آن ، احساس مسئوليت مي كنند و طبق عقايد خود ، نمي خواهند از مسيري كه براي آينده و حركت انقلاب ، فرض كرده اند ، خارج شود ، نقشه كشيده و با يك « كلاه شرعي » وارد صحنه بازيهاي سياسي شده اند .(و مي شوند)


با نگاهي به كارنامه چند مجلس گذشته ، در مي يابم كه هر چه از پيروزي انقلاب دورتر مي شويم ، اين گروه از نظاميان ، بيشتر به معركه سياسي كشور وارد شده اند و بسياري از صندلي هاي سرخ نمايندگي را كسب كرده اند . كلاه شرعي آنان براي تسخير كرسي هاي سياسي مجلس ، « استعفا »ي چند ماه قبل از شروع فعاليتهاي انتخاباتي از عضويت در سپاه پاسداران و . بوده و است .


اين گروه ، پس از بحث و بررسي با هم قطاران خود ، رابطه ظاهري خود را با اسلحه ، كنار مي گزارند اما در دوره هاي گذشته شاهد بوده ايم كه بدنه تشكيلات نظامي از آنان حمايت هاي صريحي كرده است . اين حمايت ها شامل جمع آوري راي در پادگانها ، كمكهاي تبليغاتي در پايگاهها و مساجد ، سخنراني به نفع وي ( كانديداي مشخص ) ، چاپ و انتشار پوستر ، عكس و ... بوده است .


با استفاده از اين شيوه و شيوه هاي پنهان ديگر ، اغلب ، نامزدان اصلي آنان از شهر هاي مختلف و حوزه ها ، وارد مجلس شده اند . بويژه حضور آنان و نيروهاي اطلاعاتي در مجلس پنجم ( مجلس ششم نيز ) چشمگير بود و است .


آنان عمل خود را با يك توجيه ساده از خلاء قانوني ، انجام مي دهند : به هنگام شركت در فعاليت سياسي ، جزو پرسنل رسمي نيروهاي مسلح نيستيم .


اگر چنين خلائي را قابل قبول بدانيم ، نيروهاي مسلح ديگر نيز مي توانند از آن استفاده كرده و وارد مجلس شوند . چرا كه هم تعداد افراد تحت فرمان و هم محبوبيت آنان در ميان مردم بيشتر از اين گروه خاص است . مردم هيچ عمل بازدارنده جدي را به آنان نسبت نمي دهند . در حالي كه تصور عامه مردم از اين گروه ، دخالت آشكار و پنهان آنان در اغلب مسايل اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي و فرهنگي است .


سوال اين است كه چرا آنان در سياست دخالت نكرده و اميران و سرلشكران خود را به صحنه سياست و مجلس وارد نمي كنند تا از مزاياي حضور خود در مراكز تصميم گيري نيز ، به نفع خود ، سازمان و نيروي خود ، بهره برداري كنند ؟


پاسخ اين است : چون آنان به تجربه تاريخي دريافته اند كه ممكن است اين عمل در كوتاه مدت به نفع آنان باشد اما در دراز مدت از اعتبار آن نيرو خواهد كاست و مردم پي به نقش آنان در تصميم گيري ها خواهند برد و آنان را ترد خواهند كرد . چرا كه يك راي در مجلس ، به تصويب يا رد لايحه ، طرح ، اعتبار نامه و استيضاح يا عدم استيضاح . تاثير خواهد گذاشت .


اين در حالي است كه حضور اين نوع از نظاميان و نيروهاي اطلاعاتي در مجلس پنجم ، تاثير فراواني در تصويب و تنگ تر شدن فعاليتهاي سياسي و قلمي مردم داشته ( و در مجلس ششم ) دارد . تنها در اين دوره مجلس بود كه نمايندگان انتخابي مردم ، به كاهش هر چه بيشتر آزادي ها ، راي دادند و نه تنها خواستار فراختر شدن دايره حقوق و آزاديهاي مردم از دولت و حاكميت نشدند ، بلكه بر بيشتر تنگ تر و پر رنگ تر كردن « محدوديت ها » تاكيد ورزيدند .


آيا اين به خاطر حضور نظاميان در مجلس نبود ؟ چرا كه :


الف ) روحيه نظاميان حتي پس از استعفا يا بازنشستگي هم ، « نظامي » باقي مي ماند .


ب ) روحيه نظاميگيري از يك نوع استبداد نسبت به زيردستان بهره فراوان برده و زيردستان را فاقد هر نوع استعداد و توانايي مي داند . در نتيجه ، تنها راه حركت آنان را صدور فرمانهاي قطعي و لازم الاجرا تصور مي كند و نه آزادي در تصميم گيري .


پ ) نظاميان از روحيه اطاعت از فرمانهاي امرا و افراد ارشدتر از خود برخوردارند و نمي توانند در مقابل افراد ارشدتر از خود ، استقلال عمل و رأي ( عقيده ) خود را حفظ كنند .


ت ) نظاميان ياد گرفته و آموخته اند كه هيچ عملي را بدون دستور از مافوق انجام ندهند و براي اجراي هر عملي هر چند كوچك و ريز، چشم انتظار وصول برنامه و دستور از مافوق هستند .


ث) آنان آموزش ديده و ياد گرفته اند كه به هيچ مسئله اي فكر نكنند . چون و چرا نكنند . جوياي علت نباشند . به هر دستوري كه مي رسد ، به همان شكل عمل كنند و از آن تخلف نكنند . چرا كه « ارتش چرا ندارد . »


ج ) آنان طوري تربيت يافته اند كه قوه تعقلشان ضعيف شده است و براي همين ، اعتماد به نفس ندارند و منتظر رسيدن نتيجه تفكر « عاقلتر» از خودشان هستند تا آن را اجرا كنند و مشهور است : دستور از بالا و اجرا از پايين .


چ ) براي همين ، در ارتشها و نيروهاي نظامي ، بيش از چند مغز متفكر و استراتژيست ديده نمي شود . چند نفر مي انديشند و همه بدنه عمل مي كنند .


ح ) انديشيدن در حوزه عمل امرا و فرماندهان ارشد قرار دارد . خود آنان هم ، چهار چوب انديشه خود را در قالب دستور فرمانده ، سر و سامان مي دهند و جرأت نمي كنند كه برنامه اي را بر خلاف خواسته و دستور او طراحي كنند .


خ ) آنان در مقابل ارشدتر از خود روباه ، در مقابل زيردستان ، شير مي شوند .


د )در زمان جنگ يا صلح ، بيشتر به شكم و « شكمي » مي انديشند كه جيره غذايي چيست و چه قدر است . چرا كم است . چرا فلان هست و بهمان نيست . وضع حقوق و مزايا چگونه است . چرا حقوق ها به موقع افزايش نمي يابد يا به موقع پرداخت نمي شود و ... ( تنها جنگ درون رده هاي نظاميان همين است . )


ذ ) اغلب آنان براي دستيابي به قدرت ارشدتر و دسترسي به آنان ، تملق گفته و « بله قربان » بيشتري مي گويند و خود را بيشتر از ديگران ، مطيع ، نشان مي دهند .


ر ) آنان « خواهش» و خواسته هاي افراد ارشد تر از خود را بسان « دستور » اجرا مي كنند .


ز ) اگر آنان نظري غير از فرمان صادره داشته باشند را به سادگي زير پوتين هاي خود مي گذارند و آن را ابراز نمي كنند .


اين در حالي است كه نماينده مجلس و يك سياستمدار در قطب مخالف نظاميگرايي قرار دارد . او روحيه نظامي ندارد . نه تنها به استبداد و صدور دستور به مردم معتقد نيست ، بلكه مردم عادي كوچه و بازار را داراي انواع مختلف استعدادها و توانايي ها مي داند و نقش مردم در تصميم گيري هاي وي پر رنگ است . نظر مردم را به منزله « وحي سياسي » خود قلمداد مي كند و تسليم افكار عمومي است اما همان طور كه بارها مجلس پنجم نشان داد ( مجلس ششم نيز ) ، « وحي سياسي » خود را ، افكار عمومي ندانست و تسليم آن نشد ، بلكه چشم به مراكز قدرت دوخته بود . چنان كه بعد از هر سخنراني مقام هاي ارشد سياسي ( رهبر ، رئيس مجمع تشخيص مصلحت و ... ) ، در اولين جلسه بعدي مجلس ، طوماري امضاء كرده ، در نطق هاي پيش از دستور خود ، براي تقرب به آنان ، تفسير هاي فراواني از سخنان مراكز قدرت ، بيان مي كردند .


نماينده مجلس و سياستمدار مردمي ، امير و فرمانده خود را ، مردم كوچه و بازار مي داند و به خواسته هاي آنان ارج مي نهد . در مقابل هر مقام ديگري ، از استقلال راي برخوردار است و از نظر خود دفاع مي كند .


نماينده مردم و سياستمدار ، بر عكس نظاميان ، منتظر رسيدن دستور و آئين نامه براي اعمال ريز و درشت خود از « بالا ! » نيست و خود مي داند كه چگونه بايد عمل كند . حتي وقتي مثل مرحوم مدرس در مقابل ارشد ترين مرد كشور مي ايستد ، « بله قربان » نمي گويد و پا را از اين هم فراتر گذاشته ، رك و صريح ، آرزوي ديرينه خود ؛ مشاهده « مرگ » رضا شاه را فرياد مي زند .


نماينده و سياستمدار چنان تربيت يافته است كه قوه تعقل و اعتماد به نفس او افزايش يافته است . او همه چيز را در قالب « چرا » مي بيند و از خود و ديگران سوال « مي پرسد » . به تفكر و استراتژيها در بالا و عمل در بدنه معتقد نيست . ( چانه زني در بالا و فشار از پايين ) او مي انديشد و نتيجه تفكر خود را چه مخالف حاكم باشد يا موافق آن ، بيان مي كند . تنها مصلحت براي او ، نديدن « مصلحت » است . او به منافع ملي و ملت مي انديشد ، نه به منافع رئيسان قوم و سياستمداران سوار بر خر مراد .


چه بسا انديشه ، كردار و گفتار او در راستاي خواست « بزرگان » قرار ندارد اما او از چنان شجاعتي برخوردار است كه از طرف مردمي كه او را برگزيده اند ، بر سر اربابان قدرت و رهبران كشور فرياد مي زند : « اگر تو كج بروي ، با شمشير خود ، راستت مي كنيم» و چون پشتوانه او مردم است ، در مقابل مردم « رام » است . در مقابل سياستمداران ديگر و بزرگتر ، « شير » جلوه مي كند . چون غرش او ، صداي ملتي است كه او را به مجلس فرستاده است .


گر چه او هم مثل بقيه مردم ، شكم دارد و به شكمش هم مي انديشد اما همه همت او « شكم » و « شكمي » و حقوق و مزايا نيست تا در مقابل دريافت حقوق ، مزايا ، حواله ها و رانت هاي سياسي و اقتصادي ، مصلحت را در « سكوت » ديده و حتي پا را فراتر از آن گذاشته ، «چرايي و چگونگي » رفتار ديگران را توجيه كند . همه تلاش او اين نيست كه به محض ورود به مجلس ، صدها برابر هزينه تبليغاتي انتخاباتي خود را به چنگ آورد و اولين تصميمش ، افزايش حقوق خود و برقراري مزايايي براي تمام عمر يا صادر شدن مدرك تحصيلي معادل براي خود باشد .


بايد اعتراف كرد : چون نظاميان حاضر در صحن مجلس (با درجه و بي درجه ) به نيروهاي خارج از مجلس دلگرم بودند ، در هر چه تنگ تر كردن دايره آزادي مردم ، موفق تر از ديگران عمل كرده اند و مواردي را به قانون تبديل كرده اند كه آزادي مردم را بيشتر تهديد و محدود كرده است تا مردم نتوانند ، افراد ديگري را به جاي آنان يا غير همخون آنان ، به مجلس بفرستند .


البته از نظاميان جز اين انتظار نمي رفت و بايد به عملكرد آنان با چشم تحسن نگريست . چرا كه آنان سياستمدار نيستند ، بلكه نظاميان يا اطلاعاتي هايي هستند كه چكمه هاي خود را با مصلحت ، از پا در آورده اند و بايد هم نظامي و مستبد بمانند و فرمان برانند ولي نه به « قدرت » بلكه به زيردستان خود ( ملت ) كه آنان را به مجلس فرستاده اند .


در دوره هاي گذشته ، نظاميان شخصي پوش ( لباس شخصي ) را به مجلس فرستاديم . اكنون نوبت آن است كه شخصي ها را به مجلس ششم( به نظر مي رسد مردم انتخابات مجلس هفتم را تحريم خواهند كرد ) بفرستيم تا اين افراد را نيز در بوته آزمايش قرار دهيم . شايد كه مسير حركت كشور تغيير يابد . رشوه خواري كم شود . آزادي و دمكراسي در كشور استبداد زده ما نهادينه شود . قوه قضائيه به حقوق مردم احترام بگذارد . مديران جز و كل ، مال و مكنت بادآورده ، جمع نكنند و ره هزار ساله را يك شبه نسپرند . زندانها از معترضان قانوني ، سياسي و مطبوعاتي خالي شود . در ديگر كشورها با چشم احترام به ايرانيان نگريسته شود . هيچ كس براي ورود به كشور يا خروج از آن ، نگران نباشد . از ترس ، به پاي صندوقهاي راي نروند تا اگر در شناسنامه ها مهر نباشد ... قتلهاي زنجيره اي ، آدم دزدي هاي سياسي ، ترور هاي داخلي يا خارجي متوقف شوند و ... بايد كشور به سوي قانونمندي پيش رود اما بايد مواظب گرگهاي در قالب ميش هم باشيم . تنها شعار « دوم خرداد » كافي نيست .


نماينده واقعي برگزيده ملت ، براي تقرب به سرچشمه قدرت هاي سياسي و مالي ، « تملق » نمي گويد . چون قدرت مردم و مجلس را بالاترين و برترين قدرت جامعه مي داند كه مردم مي توانند آن را به هر كسي داده يا از او بگيرند . او مطيع هيچ مقامي نيست و عقيده هاي سياسي ، اجتماعي ، اقتصادي ، مديريتي و ... خود را پنهان نمي كند . به محض مشاهده مشكلي در جامعه ، از مسئول آن « خواستار روشن شدن چرا هاي » ذهن خود مي شود و نمي گذارد تا سال هاي سال از جريان آدم دزدي ها ، گم شدن ها ، محاكمه ها ، زندان هاي غير قانوني ، گزينش ها ، شكنجه ها ، حصرها ، قتلها ، ثروتمند شدن افرادي كه امور كلي يا جزيي بخشي از كشور را در اختيار دارند و ... ، بگذرد و وقتي هم مردم جان به لب ، زبان گشودند و اعتراض كردند ، از سازمان مربوط « به نام » سؤال نكنند بلكه باايما و اشاره ، از آن بگذرد و در سايه « تقيه » ، نمايندگي كند .


او به صدور فرمان از مافوق معتقد نيست تا صبح روز بعد با عجله پاي نامه اي را خطاب به فلان كس نوشته و مراتب فرمانبري خود را اثبات كند يا طبق خواست بهمان كس ، از فلان كس ، گلايه بكند . مجلس پنجم بارها چنين كرد . ( مجلس ششم نيز )


شايد همه مايل باشند ، حركتهاي چهار ساله مجلس پنجم يا حركت مجلس چهارم را در چهارچوب ، نمايشهاي جناحي ارزيابي كنند اما آمار نشان نمي دهد كه بيش از 90 نفر از نمايندگان مجلس پنجم به جناح راست و بيش از 80 نفر به جناح چپ وابسته باشند . در حالي كه حدود 100 نماينده مستقل در مجلس پنجم داشته ايم اما چه بسيار نمايندگاني از راست ، چپ و مستقل كه در اين سالها لب از لب نگشودند و چرت خود را پاره نكردند و از كمتر جلسه اي هم غيبت شدند .


Wednesday, October 08, 2003
 


اتهام خيانت به گروهها و احزاب روشن فكري ايران
ايرانين آيدين كؤكلو قوروپ و پارتييالارينا خيانت سوچلاماسى
ژورناليست اينصافعلى هيدايت تبريزدن يازير
انصافعلي هدايت- روزنامه نگار در تبريز
Hedayat222@yahoo.com
0098 - 411- 281- 4138
0098 – 913 – 412 - 2384


همه ما از دمكراسي و آزادي ، دم مي زنيم و آن دو را قبله خود كرده ايم اما ديكتاتورهايي هستيم كه نادانسته ، اصول سياست « ماكياول » را به كار مي گيريم . ما انسانهاي پرمدعا ، طرفدار دمكراسي و آزادي ، پا را از اصول سياست ماكياول ، فراتر مي گذاريم و علاوه بر فريب مردم ( كه جزو آموزه هاي سياسي ماكياول است ) خودمان را هم فريب مي دهيم .


همه ما از آزادي و دمكراسي دم مي زنيم . از آزادي بيان ، با حرارت تمام دفاع مي كنيم . اما براي اثبات و تاييد ( شخص ) خودمان ، مخالفان سياسي و عقيدتي خودمان را به خاطر عقايد سياسي شان ، تحقير مي كنيم يا آنها را ( به چيزي ) متهم مي كنيم تا نشان دهيم كه ما از ابتداي فعاليت خودمان ، معصوم و برتر بوده ايم . بدين گونه ، ديكتاتوري و استبداد دروني و رواني خود را به نمايش مي گذاريم .


از گذشته هاي دور ، حاكمان و قدرتمندان با برقراري استبداد و وارد آوردن اتهام هاي گوناگون سياسي و مذهبي ، مخالفان را از بين مي بردند . يا وادار به سكوت و تسليم مي كردند . همه ما روش حكومتي آن گذشتگان را ناپسند مي دانيم و نامعقول مي شماريم . اما همه ما ( به اصطلاح روشنفكران ) در قالب ديكتاتورهاي بدون ارتش و قدرت هستيم . مثل همان ديكتاتور ها ، ديگران را متهم كرده و مجبور به خاموشي مي كنيم . راستي ! اگر ما قدرت نظامي ، سياسي و اجتماعي آنها را در اختيار داشتيم ، با مخالفان سياسي و عقيدتي از يك طرف و با رقباي سياسي خود از طرف ديگر ، چه رفتاري مي كرديم ‌؟


ما تحت شرايطي ، آموزش هايي ، ديده و تجربه هايي را آموخته ايم و به قد و قواره سياسي - فكري كنوني ، رسيده ايم . تنها تفاوت ما از هم در اين است كه در خانواده مذهبي يا ضد مذهب به دنيا آمده ايم . در ايران يا در خارج از ايران به مدرسه و دانشگاه رفته ايم . آموزش هايمان ديني ، سياسي ، پزشكي ، مهندسي ( رياضي ) ، فلسفه و ... بوده است . در انگلستان ، آمريكا ، روسيه ( اتحاد جماهير شوروي سابق ) ، كشورهاي بلوك شرق يا بلوك غرب سابق ، تحصيل كرده و با سيستم سياسي ، فكري و اجتماعي هر كدام از آن كشورها ، بيشتر از كشورهاي ديگر ، آشنا شده ايم . با راه و روش حكومتي و سياسي يك كشور ، بيشتر از كشورهاي ديگر آشنا هستيم . تجربه هاي آنها را از كتابها و تاريخ شان ، دروني كرده ايم . راهي را كه رهبران و روشنفكران آن كشور از آن راه جامعه و ملت خود را به توسعه و پيشرفت رسانده اند ، بيشتر از راه و روش ديگر مملكت ها آشنايي داريم .


فرض كنيم ، چند دوست هم محله اي هستيم كه زمان تحصيل دانشگاهي ما فرا رسيده است . امكانات مهيا مي شود و هر كدام ما مجبور مي شويم تا براي ادامه تحصيل ( فقط ) يك كشور را انتخاب كنيم . يكي از ما آمريكا ، ديگري انگلستان ، سومي فرانسه ، چهارمي سوئد ، پنجمي آلمان ، ششمي لهستان ، هفتمي شوروي ( سابق ) و ... انتخاب مي كنيم .


هر كدام با هزار اميد و آرزو ، ديگر دوستان را وداع مي گوييم و به كشورهاي مورد نظر خود مسافرت مي كنيم . به تحصيل علم و كسب تجربه ، آشنايي با تاريخ ، با فلسفه سياسي ، نوع حكومتها و چگونگي اداره مردم ، ميزان توسعه و پيشرفت فني و تكنيكي و ... كشور جديد ، مي پردازيم .


از همان لحظه ورود به كشور مقصد ، متوجه تفاوتها ، پيشرفت هاي آن ها و عقب ماندگي هاي خودمان مي شويم . به دنبال پاسخ به « چرا ما چنين نيستيم ؟ » ، « اين ملت چگونه به اين مرحله رسيده اند ؟ » ، « مشكل در كجاست و راه حل توسعه كشور ما چيست ؟ » و ... مي گرديم .


جواب اين سوالها و ده ها سوال ديگر را به تدريج در جامعه و دانشگاههاي آن كشورها جذب مي كنيم . با راه حلهاي جديد ، براي برون رفتن از عقب ماندگي و روش هاي توسعه سياسي - اجتماعي آنان ، آشنا مي شويم .


هر كدام از ما ، به دهها سوال مشابه با ديگر دوستانمان ، در كشورهاي مختلف ، با سيستم اجتماعي - سياسي متفاوت ، پاسخ هاي متفاوتي مي دهيم . روش ها و تجربه هاي برون رفت از عقب ماندگي تكنولوژيكي و توسعه نيافتگي سياسي - اجتماعي آنها را به عنوان الگوي مناسب براي درمان درد جامعه خود ، مي پذيريم . با توجه به وضعيت جامعه خودمان ، تغييراتي را در آن ها مي دهيم و نسخه اي فكري - سياسي براي برون رفت جامعه عقب مانده خود، مي پيچيم .


ممكن است ، در كشور محل تحصيل خودمان ، با ايرانيان ديگر ( دانشجو ، سياستمدار ، مهاجر ، پناهنده و ... ) هم آشنا شده باشيم . عقايد و تجربه هاي آنان را هم مي بينيم . از نظر فكري ، خود را با دسته اي از هم وطنانمان ، نزديكتر احساس مي كنيم . به اين دسته ، بيش از ديگران نزديك مي شويم . به احتمال زياد ، اگر آنان عضو حزب و سازماني باشند ، به آن حزب و سازمان ملحق مي شويم . اگر حزب و سازماني نباشد ، حزب و سازماني را بنيان گذاري مي كنيم .


اين حزب و سازمان ، با توجه به دانش و آموخته هايمان و با توجه به پاسخ هايي كه به سوالهاي اساسي مربوط به عقب ماندگي كشور خودمان و روشهاي برون رفت از عقب ماندگي ، داده ايم ، به فلسفه و روش سياسي خاصي تن مي دهد و آن گاه ، اساسنامه اي را تدوين مي كند .


از آن به بعد ، گرايش هر كس به آن حزب و سازمان نزديكتر باشد و مايل باشد به شكل انسجام يافته تري براي توسعه كشورش اقدام كند ، ممكن است ، عضو آن حزب يا سازمان شود .


حال ، در هر كدام از آن كشورها ، سازمانها و احزاب متفاوتي در هرم قدرت آن جامعه قرار دارند و ممكن است ، عقايد ما به عقايد آنها نزديك باشد . در ديد كلان ، با آن ها هم فكر باشيم . بتوانيم با حزب و سازمانهاي آن كشورها ، اعتلاف و اتحاد برقرار كنيم تا از حمايت ، تجربه و قدرت آن حزب و آن ملت ، در رسيدن به اهداف خودمان ، بهره برداري كنيم .


به طور طبيعي ، ارتباطات ما با احزاب كشور محل تحصيل خود ، قويتر خواهد بود . ممكن است ، ما به يكي از افكار سرمايه داري ، ماركسيست‌ ،... ، ... و ... معتقد شده باشيم كه به عقيده ما ، راه برون رفت جامعه ما ، در سلطه و حكومت اين انديشه و حركت در مسير تجربه كشورهاي معتقد به اين فكر ، نهفته باشد .


وقتي به كشور زادگاه مان برمي گرديم ، هر كدام با راه حل ها ، ايده آلها و آرزوهايي براي توسعه كشور ، برگشته ايم . ميدان فعاليت سياسي - فكري در كشور ، براي همه ما باز است اما ما ( در داخل خودمان ) ديكتاتور هستيم و مايل نيستيم ، مخالفان فكري ، سياسي ما ، در جايي كه ما فعاليت مي كنيم ، فعال باشند . نمي خواهيم آن ها در تلاش براي برون رفت كشور از عقب ماندگي ، مشاركت كنند . نمي خواهيم ، آنها در آينده سياسي - اجتماعي كشور نقش داشته باشند . نمي خواهيم آنان را شريك سياسي - اجتماعي خود ، ببينيم . نمي خواهيم آنها عرصه را به ما تنگ كنند و دست همفكران ما ، بسته باشد . نمي خواهيم آنان را در منافع موجود ( در شرايط موجود كشور ) يا آينده ، سهيم كنيم و ... .


آنان كه مثل ما دلسوز ملت و خواهان ترقي كشور هستند را به توپ اتهام مي بنديم : انگليسي ! آمريكايي ! كمونيست ! ماركسيست ! سرمايه دار ! توده اي ، فاشيست ! فراماسون ! محافظه كار ! ... جاسوس ... !


با توجه به شرايط حاكم بر رهبران كشور ما ( گاهي ) اين سخنان ساده و حقيقي ، در حكم ارتداد و حكم سياسي قرار مي گيرد . هر كدام از ما ، براي بيرون كردن رقيب همدرد خود از عرصه سياست ، اجتماع و قدرت ، اين سخنان را اتهام گونه ، تكرار مي كنيم . دلايل و مداركي را كه نشان مي دهد ما با آن كشور ها ، سازمانها و احزاب آن ها ارتباط داريم را رو مي كنيم و ...


يا اين كه دولت هاي موجود ، از اطلاعات ! و مدارك ! ما ، عليه ديگر دوستانمان استفاده مي كنند ، ما چماق ، شمشير ، تفنگ ، تانك و ... اسلحه دست حكومت مي شويم تا طيفي را كه با ديدگاهي متفاوت از ما ، در انديشه توسعه و پيشرفت ايران است ، سركوب كنيم . و ما سلاح دست حكومت گران مي شويم بر سر هم ! تا ايران عقب بماند و هيچ كدام ، فرصت اجراي ايده هايمان را بدست نياوريم .


اين اتهام هاي ( انگليسي ! آمريكايي ! روسي ! سرمايه دار ! كمونيست ! كاپيتاليست و . را آن قدر تكرار مي كنيم كه مفهوم آن تغيير مي يابد و به فحش سياسي ، جاسوسي ،وابستگي و ... در مي آيد . اين تكرارها ، از طرف همه ما نسبت به ديگري رخ داده و مي دهد . اين اتهامهاي سياسي ، منزلت و جايگاه ما را در ميان حكومت گران و مردم ، پايين مي آورد و تنها و تنها ، حكومت گران از ترويج اين جنگ « همه عليه هم » ، سود مي برند . آن كه بازنده است ما و تفكرات توسعه ايران است . ما تكه تكه مي شويم ! از ميان بردن اين تكه ها ، كار بس آساني است .‌ ( كه ما در تحقق آن هم سعي مي كنيم . )


بايد پذيرفت كه هر كدام ما در يك كشور ، آموزش ديده ايم . با نوعي راه حل سياسي - اجتماعي ، علمي و تكنولوژيكي برون رفت از عقب ماندگي كشور آشنا هستيم . درد همه ما ، توسعه ايران است اما هر كدام از ما ، راه حل جداگانه اي داريم . كشور ما هم بزرگ است و جا براي تنفس و فعاليت همه ما ، دارد .


اگر به آزادي و دمكراسي معتقد باشيم ، ديگر ، آن اتهام ها ، فحش نخواهند شد . چرا كه بايد خود ما پيش آمده و با دفاع از ديدگاه خود ، به طور روشن و شفاف اعلام كنيم كه من به راه حل آمريكايي ، من به انگليسي ، من به سوئدي ، من به آلماني ، من به روسي و .. اعتقاد دارم !


هر حزب ، سازمان و فردي در نشريه خود ، عقايد و ديدگاه هايش را به روشني اعلام مي كند . به انتقاد ديگران ، پاسخ مي دهد . ديگران را نقد مي كند و خود از نقد ديگران ، هراسان نمي شود . بدين شيوه ، همه ما هم ( كه اين اتهام ها را از كشورهاي محل آموزش خود كه رقيب سياسي ، نظامي ، اقتصادي و ... هم بوده اند ، همراه ديگر آموزشها ، كسب كرده ايم . ) اعلام مي كنيم : عقايد آن كشورها را به طور مستقيم از خود آن ها ( بري از هر گونه اتهام ) دريافت كرده ايم . ممكن است ، بخشي از هر ديدگاه ، به نظر هر كدام از ما ، معقول باشد و ما آن را به مجموعه ديدگاه و برنامه هاي خودمان ، اضافه كنيم و بدين ترتيب ، نظريه هاي ملي ( متفاوت از ديدگاه حاكم در زادگاه آن تفكرها ) پديدار شود .


اما ما ديكتاتورهاي بدون قدرت ، ارتش و ... بسيار كوچكيم و ظرفيت تحمل ديگران را نداريم . اين در حالي است كه به دمكراسي و آزادي هم مي انديشيم .


چه عيبي دارد كه من توده اي ، من كاپيتاليست ، من فراماسون ، من آمريكايي انديش ، من سوئدي انديش ، من فرانسوي انديش ، من انگليسي انديش و ... اين اتهامها را با افتخار بپذيرم و با شجاعت خود ، آنها را از بار توهين و دشنام ، خالي كنم و به ديگران هم فرصت دهم ، تا انديشه خود براي توسعه و پيشرفت ايران را در كنار من ، به نمايش گذارند . ملت هر كدام را پذيرفت ، آن ديدگاه براي مدتي ، سكان كشور را در دست مي گيرد و كشور را هدايت مي كند .


هيچ روشنفكري به فكر خيانت به ايران و ملت آن نبوده و نيست . تفاوت ، تنها در نوع نگرش و استراتژي هر حزب و سازمان براي توسعه كشور بوده و است .


آيا روزي همه گروهها و احزابي كه لطمه و ضربه حكومت گران ايران را ديده و چشيده اند ، خوي ديكتاتوري را ترك خواهند كرد تا در كنار هم به مردم ايران خدمت كنند ؟ يا منافع حزبي و گروهي را به منافع ملت ايران ترجيح خواهند داد ؟ و باز هم همديگر را « متهم » خواهند ساخت ؟



Powered by Blogger