insafeli
Thursday, December 18, 2003
 

AZARIN 21 INDA TUTULANLARIN 6 , TABRIZ POLISINA GETMALI OLDULAR


Tabrizda tutulan azarbaycan ganclarinin 6 sabah sahar chagi polisin idarasina getmali oldular . Polisin Informasiya ( Ittilaat ) Idarasindan , tutulalardan istanilib , Cuma axshami , sahar chagi , sahat 8 , o idarada olsunlar . Alimiza chatan xabarlara gora , o 6 azarbaycan oglanlarin sorumdan sonar , mahkamaya gondaracaklar . O 6 nafarin ismilari beyladir : 1. Amirriza Sayyadi 2. Zakir Hidayat 3. ashiq Qafar Ibrahimi 4. Xalil Shafiyi 5. Camshid Zareyi 6. Shahram Radmehr . ( taassofilan bu adlar momkondor daqiq olmasinlar , niya ki adlar har manbadan , tafavotlo saslanirlar )
Polisin bu idarasi , tabrizin Sahib xiyavanindadir .


AZAD VA MOSTAQIL JURNALIST

INSAFALI HIDAYAT

TABRIZ


SAHAND UNIVERSITASININ TALABALARININ ETIRAZI YEMAKDAN AL OZMAKA CHATDI


Sahand talabalarinin etirazi , ochonco gunda , yemamaka maruz va nachar qaldi Talabalar manilan danishiqda dedilar : chun Universitanin masullari bizim istaklarimiza “ ha “ cavabi vermayiblar va bizlarilan gorushmadan , uzaq dolanirlar , talabalarin chox hissasi , etirazin davaminda , yemakdan al chakacaklar ta oz istaklarina chatalar . bu ishin sono balli deyil Onlarin biri dedi : man ozom universitanin harasatina ( polisina ) demisham va ondan istamisham ta manim sozlarimi universitanin bashkanina yetirsin ki agar bizlar olom halinada dushsak , hech na yemiyacayik . O davam Verdi : mani agar xasta olandan sonar , xasta xaniya aparsalar , ordada , Dava - Darman yemiyacayam Talabalarin birida dedi : talabalar , universitanin asli binasin ishqal ediblar va indi orada talabalardan sovay hech kim yoxdu Qeyd etmaliyam : bu gun har naqadar universitiya telefon achdim , telefonchu manim ismimi sordu va har dafa da dedi : talabalarin Ancomaninin telefono mashquldu . amma talabalar manilan danishan zaman dedilar : telfun bashinda olanlar , universitanin polislaridilar . onlar izin vermirlar ta bir kimsa talabalarilan tamaslashsinlar Hala bu zamana dak ki bu xabari gondariram va tabizin havasi sifirdan da ashagadir , universitanin bashkani talabalarilan gorosh etmayibdir


AZAD VA MOSTAQIL JURNALIST


INSAFALI HIDAYAT

TABRIZ TEL : 0098 -913 -412 -2384

Monday, December 15, 2003
 
آقاي ر‌‌‌ئيس جمهور ملت ايران .چه كساني اقوام ايراني را به شورش و تجزيه طلبي سوق مي دهند ؟
ايران ميللتينين پرئزيدئنتى٬ كيملردير ايران خالقلارينى باش قالديرى و بؤلوجولويه ايته له ين؟


آقاي ر‌‌‌ئيس جمهور ملت ايران


من انصافعلي هدايت ؛ روزنامه نگار آزاد و مستقل هستم كه در آذربايجان _تبريز زندگي و كار مي كنم . من آذري اصيل از خطه بابك خرمدينم . از حقيقت گويي باكي ندارم . اما اعتراف مي كنم كه به عنوان يك روزنامه نگار آزاد به آذربايجان ، به وطنم و برادران ، خواهران ، هم خوني ها ، هم تاريخي ها ، هم فرهنگي ها ، هم زباني ها ، هم ديني ها ، هم مذهبي ها و هم دردهايم " خيانت " كرده ام . من خود را در پشت سد " مستقل بودن حرفه اي " پنهان كرده بودم من خود را در پشت ديوار " عدم موضعگيري سياسي " مخفي كرده بودم . من خودم را در ميان اخبار ريز ، گم كرده بودم و نمي خواستم آن ها را ببينم . من به گفته مرحوم دكتر علي شريعتي " الينه " شده بودم و داغ دل بزرگ ملت و درد دايمي همسايه هايم ، هم خون هايم را نمي ديدم ... مي ديدم . اما خودم را فريب مي دادم من هم مثل شما ( اميدوارم اين داوري من خطا باشد و اگر به خطا متهمتان كرده ام ، عذر مي خواهم ) و بعضي همكارانتان ، آن ها را متهم مي كردم و با همين توهم و اتهام ساختگي ، آنان را از حقوق خودشان محروم مي كردم و لايق حق و حقوق قانوني خودشان نمي دانستم آقاي رئيس جمهور ! من هم مثل شما بودم . من از موضع يك روزنامه نگار هر چه را كه مي ديدم ، منتقل نمي كردم . تحليل هاي اتهام آلود رسمي ، حكومتي و آموزشي در مدارس و دانشگاه ها ، به من اجازه نمي داد تا همه حقيقت را بدانم و بگويم تنها به من اجازه مي داد تا بخش ريز و حاشيه اي حقيقت اين منطقه را ديده و بگويم . آقاي رئيس جمهور ! بايد از سيد ابراهيم نبوي و سريال اعترافات او ، تشكر كنم . او راست مي گويد كه چشمان من به هنگام اعترافاتم ، باز كردند و من بخشي از حقيقت را با مشت و لگد هاي آنان ( لباس شخصي ها ) دريافتم من هم مثل حضرت عالي ، عقايد ايده آل و خوبي براي هموطنانم داشتم . رفاه ، سعادت ، آزادي ، برابري همه در مقابل قانون ، امنيت براي همه از جمله مخالفانم و ... را مي خواستم . من هم مثل شما ، يكپارچگي ايران را در سر مي پروراندم و نمي ديدم و نمي خواهم ببينم كه اين خاك ، تجزيه و تقسيم شود . اما همين آرزوها و خواست هاي شيرينم ، مرا تسليم تحليل هاي توطئه آلود ، اطرافيان و دوستانم كرده بود . همين خواست هاي انساني ، به من هم مثل شما ، اجازه نمي داد تا همه مسائل را ببينم . تنها مي توانستم ، از دريچه چشم ماموران اطلاعاتي امنيتي ، به مسائل كشور _ آذربايجان نگاه كنم . در نتيجه ، آزادي ، امنيت ، برابري در مقابل قانون ، احترام به خواست عمومي و فرهنگ اين منطقه و ... را قرباني آن خواست هاي عمومي مردم مي كردم و آن ها را نا ديده مي گرفتم تا متهم به طرفداري و پخش اخبار " سياسي " ، " قومي " و " تجزيه طلبانه " نشوم . نمي خواستم خيانت كنم . اما متاسفانه با ناديده گرفتن تنه بزرگ و عظيم حقيقت و با پرداختن به چند برگ و شاخه ، خيانت كردم


ملت ايران ! مردم آذربايجان ! اقوام ايراني !


من به عنوان يك خبر نگار آزاد ، شرمنده ام . پشيمانم . آيا مرا عفو مي كنيد ؟ ... ملت ايران ! مردم آذربايجان ! اقوام ايراني ! سياستمداران و فعالان سياسي ! آقايان و خانم هايي كه به سرنوشت ايران مي انديشيد ! من به شرح زير اعتراف مي كنم و كوتاهي در انجام وظيفه ام را مي پذيرم : من به عنوان يك خبرنگار ، بارها و بارها ديده ام كه تعداد زيادي از دانشجويان ايران زمين با وابستگي قومي و خوني به آذربايجان ، از دانشگاه ها ، طومار ها و نا مه هايي به سران ايران نوشتند و از وضع اسف بار قوم ، نژاد و هم خوني هاي خود به آنان گله كردند . من خبر اين خواست هاي عمومي فرزندان دانشجوي شما را ناديده گرفتم و با زدن مهر " تجزيه طلب " يا " بچه هاي افراطي " به آنان و رفتارشان ، خبر اعتراض و موارد اعتراضشان را به رسانه هاي عمومي مخابره نكردم . تازه ، اگر هم خبر را ارسال مي كردم ، راديو ها ، تلويزيون ها ، خبر گزاري ها ، روزنامه هاي اصلاح طلب و محافظه كار ، آن ها را چاپ مي كردند ؟ به طور حتم ، چاپ نمي كردند . چرا ؟ چون ، وقتي كه من هم خون آنان باشم و به درد آنان توجه نكنم و آنان را به تجزيه طلبي و راديكاليسم ، متهم كنم ، آيا رسانه هاي دولتي و وابسته به قدرت و حاكميت كه خود ، يكي از اركان رسمي ترويج ذهنيت " تجزيه طلبي " براي فرزندان اين ملت هستند ، مرا متهم به طرفداري از تجزيه طلبان ، نمي كردند ؟ آيا اخبارم را پخش يا منتشر مي كردند ؟ اعتراف مي كنم كه نه تنها به طومار هاي دانشجويان توجه نكردم ، بلكه به عكس العمل و رفتار رئس جمهور ، رهبر ، رئيس مجلس ، نمايندگان مجلس ، رئيس قوه قضائيه هم توجه نمي كردم و پاسخگو نبودن حاكمان و سياستمداران را طبيعي فرض مي كردم . باورم شده بود كه اين دانشجويان حق ندارند ، "خواستي " و آرزويي ( هر چند قانوني ) داشته باشند آيا شما هم مثل من نيستيد ؟ من هيچ وقت در پي آن نبودم كه سران كشور ايران ، چه پاسخي به خواست هاي منطقي يا غير منطقي ، قانوني يا غير قانوني ، تجزيه طلبانه يا وحدت طلبانه دانشجويان دادند . آيا سران كشور ، آنان را بخشي از مردم ايران تصور كرده و به آنان جواب ( مثبت يا منفي ) داده اند ؟ من نمي دانم ‍‍‍ اعتراف مي كنم و آماده ام تا در هر دادگاهي ، محاكمه شوم ؛ در طول 24 سال گذشته ، روز ، هفته ، ماه ، فصل و سالي نبوده است كه از اقوام ترك ، عرب ، بلوچ ، كرد ، لر ، شمالي و ... دستگير و زنداني نشده باشند اتهام اين بخت برگشته هاي سياسي ، آن بود كه مثل من " الينه " نشده بودند و درد خود و همشهري هايشان را مي ديدند و موضع گيري مي كردند و خواستار پاسخگويي حكومت ، بودند من اخبار مربوط به اين زندانيان را در پرونده " تجزيه طلب " مي گذاشتم و از پايمال شدن حقوق قانوني آنان ، به عنوان شهروندان عادي هم ، خبري نمي دادم و در حد توان خود ، از حقوق آنان ، دفاع نمي كردم . در حقيقت ، من هم مثل اغلب سران حكومت ، به آ نان حقي قايل نبودم . گرچه " زنده باد مخالف من " مي گفتم اما آنان را در حد " مخالف " هم نمي ديدم كه حقي دارند . اين در حالي بود كه حتي اگر آنان ، وابسته به بيگانه ، تجزيه طلب و خائن هم بودند ، حق داشتند از حمايت هاي قانوني قانون ايران ، بهره مند شوند . حق داشتند تا از توجه محافل سياسي ، احزاب ، گروه ها ، انجمن ها و جمعيت ها برخوردار باشند . حق داشتند ، با توجه به دلايل و مدارك مستدل ، محاكمه شوند اين در حالي بود كه آنان را به پاي ميز محاكمه مي بردند در حالي كه هيچ مدركي جز اعترافاتشان ، نبود . اعترافاتي كه بعد از تحمل چند ماه شكنجه و تحمل زندان انفرادي( ! ) از آنان گرفته شده بود و من به عنوان خبرنگار ، قاضي و بازجويان را در هر گونه رفتارفرا قانوني و غير قانوني(!) با آنان ، محق مي دانستم و به قاضي و بازجويان حق مي دادم تا به آنان " حد " (!) جاري كنند تا از آنان اعتراف بگيرند . اعتراف مي كنم كه اگر در تهران ، يك فعال سياسي سرفه مي كرد ، به آن عكس العمل نشان مي دادم . زاويه اخبار را به آن و عكس العمل هاي سران كشور و سران سه قوه ، زوم مي كردم اما اگر يك و حتي ده ها تبريزي ، اردبيلي ، اروميه اي ، سنندجي ، بانه اي ، كرمانشاهي ، آباداني ، اهوازي ، بندر عباسي ، زاهداني و ... ماه ها در زندان انفرادي مي ماندند ، اگر ماه ها با خانواده يشان ملاقاتي نداشتند ، اگر خانواده اش ، ماه ها به دنبال سرنخي از محل بازداشت و سلامتي آنان بودند ، اگر پدر ، مادر ، همسر و بچه هايشان از اين اداره به آن اداره مي رفتند تا شايد خبري از زنده بودن عزيزشان بيابند و مايوسانه بر مي گشتند و ... براي من مهم نبود . مگر آنها هم انسان بودند و هستند كه من به حقوق آنان و خانواده هايشان توجه كنم ؟ حق هميشه با ماموران اطلاعاتي _ امنيتي ، بازجويان و قضات بود واست كه پوست از كله " تجزيه طلبان " زبان دراز ( ! ) بكنند . نبايد به آنان رحم كرد ! اصلا نبايد براي دستگيري ، بازداشت ، زنداني كردن ، بازجويي و محاكمه آنان ، به قانون عادي كشور توجه كرد قانون در خدمت كساني است كه " تجزيه طلب " نيستند و اين مهر به پيشاني آنان ، نخورده است . اين مهر تنها به پيشاني كساني چون من نمي خورد كه درد خودم و همسايه هايم را نمي بينم و اعتراض هم نمي كنم . بلكه از اينان كه حق قانوني خود را مي خواهند ، شاكي هم هستم اعتراف مي كنم : هر كس كه در ميان قوم من سر و گردني از ديگران بلند بود ، چهره سياسي ، انديشمند ، فرهنگي ، ادبي ، دانشگاهي ، محقق و ... بود و انديشه تهرانيان را نشخوار نمي كرد ، من آنان را آدم حساب نمي كردم . مگر مي شود ، آدم سياسي ، انديشه ورز ، فرهنگي ، دانشگاهي و محقق بود اما چيزي جز انديشه هاي رسمي و غير رسمي تهران نشينان به زبان آورد ؟ اين از كفر بدتر است ! اين تجزيه طلبي ! است . كفر با شهادتين از ميان مي رود اما استقلال در انديشه ورزي ! نه ! هرگز ! مگر ممكن است ؟ من اعتراف مي كنم كه به علماي دين و مراجعي كه از اقوام ايراني ، بويژه آذربايجاني بودند ، توجهي نكردم . آنان را مستوجب زندان ، شكنجه ، آبرو ريزي و اعدام مي دانستم . چرا ؟ چون ، آذربايجاني ، كرد ، عرب ، و ... بودند . كدام قومي ، يكي از بزرگترين مراجع ديني خود را بدون حمايت ، به دست يك روحاني كوچك مي دهد تا او را محاكمه كنند ؟ متاسفانه ، من اين كار را كرده ام ! آيا آيت الله شريعتمداري نقش كمي در انقلاب اسلامي داشت ؟ آيا اگر حمايت هاي او از آيت الله خميني نبود و مردم را به انقلاب و حمايت از آيت الله خميني دعوت نمي كرد ، مسير انقلاب ، هماني بود كه بود ؟ آفرين به قوم فارس ! كه از آيت الله منتظري حمايت كرد . او را تنها نگذاشت مگر فرق آيت الله منتظري با آيت الله شريعتمداري چه بود ؟ جز آن كه آيت الله منتظري ولايت مطلقه فقيه را 15 سال ديرتر از آيت الله شريعتمداري مردود دانست ؟ آيا جز آن بود كه آيت الله شريعتمداري به برخي از اصول قانون اساسي معترض بود ؟ و مي خواست دين از سياست جدا باشد ؟ و نهاد روحانيت در حكومت ، شريك نباشد ؟ من به عنوان خبرنگار و شما به هر عنواني ، براي اعاده حيثيت آن مرجع عظماي شيعه آذربايجاني و كساني كه به دست مقلدان خود آن مرجع ( قاضي هاي دادگاه انقلاب و ويژه روحانيت ) اعدام شدند ، خلع لباس شدند ، چه كرديد و چه كرديم ؟ براي من به عنوان خبرنگار ، هيچ وقت مهم نبود كه چرا روحانيان طرفدار آيت الله شريعتمداري خلع لباس و خانه نشين شدند ؟ چرا مساجد آنان را از دستشان گرفتند و روحانيان وابسته به حكومت را به جاي آنان گذاشتند ؟ روحانيان وابسته به سازمان تبليغات اسلامي كه فقط عقايد حكومتيان مركز نشين را تكرار مي كنند


آقاي ر‌‌‌ئيس جمهور ملت ايران


راستي ! جرم اين روحانيان ( طرفداران آيت الله شريعتمداري ) جز طرفداري از انديشه ، چه بود ؟ آيا به جرم انديشه ورزي و تسليم نشدن به انديشه رسمي تهران نشين ها ، بايد خلع لباس شد ؟ بايد در مسجد نماز نخواند ؟ مگر شما در مورد اصل 110 قانون اساسي و اختيارات رهبري ، انتقادي نداريد ؟ مگر شما و ما بعد 24 سال به نقطه اي كه مرحوم آيت الله شريعتمداري فرموده بودند ، نرسيده ايم ؟ من اعتراف مي كنم كه هيچ گاه ، دنبال دفاع از روحانيان قوم خودم نبودم . مگر مي شد ، باشم ؟ مگر نديديم با چه صحنه سازيها ، هواداران ساده آن مرحوم را دستگير كرده و با كوتاهترين محاكمه تاريخ انقلاب ، اعدام كردند ؟ من نمي دانم كه چه تعداد روحاني هوادار عقيده آن مرجع بزرگوار ، خلع لباس شده و خانه نشين شده اند ؟ اما مي دانم كه هر سال ، چند ماه مانده به سالروز فوت آن مرحوم ، روحانيان با لباس و بي لباس ، به ساختمانهايي فرا خوانده مي شوند . تهديد مي شوند . اولتيماتوم دريافت مي كنند و در بعضي موارد ، بازداشت مي شوند تا آن مقطع ، سپري شود . من نمي خواستم اين ها را ببينم و نديده ام . براي همين هم ، اطلاعات چنداني از آنان ندارم اما آيا مايل هستيد از لحظه لحظه هاي روحانيان درباري - حكومتي ، عقايد و رفتارشان خبر تقديم كنم ؟ خريدار هم دارد ! آيا عصباني نشده ايد ؟ آيا به خاطر نوشتن همين چند جمله در مورد آيت الله شريعتمداري ، بازداشت و زنداني نخواهم شد ؟ باور بفرماييد كه من هيچ وقت مقلد او نبوده ام . اكنون هم به هيچ روحاني ، مقلد نيستم . مسلمان بدون تقليدم .( اين هم براي تبرئه ي خودم و اخذ امان نامه ! )


آقاي ر‌‌‌ئيس جمهور ملت ايران


اعتراف مي كنم : اعتراف مي كنم كه كه جز در چند مورد ، به خواست عموم اقوام ايراني ، به ويژه آذربايجاني ها توجه نكرده ام كه هميشه خواستار اجراي اصول قانون اساسي از جمله اصول 15 و 19 آن ، بوده اند . آنان ، بارها و بارها نامه ها و طومارها امضا كرده و به حضور شما ؛ رياست محترم جمهوري اسلامي ايران ارسال كرده و " عاجزانه " از شما خواستار اجراي قانون اساسي شده اند اما من در مورد صدها نامه و طوماري كه به شما و رئيس جمهوران قبل از شما نوشته شده ، خبري ندارم راستي ! تجزيه طلب ، كيست ؟ هر كس كه خواستار اجراي قانون اساسي باشد ، تجزيه طلب است ؟ هر كس كه بدون توطئه ، نيرنگ و بده و بستان سياسي از سران اين مملكت بخواهد تا قانون اساسي را اجرا كرده و به او هم اجازه دهند تا " در كنار زبان فارسي ( رسمي ) به زبان تركي ، كردي ، عربي و ... درس بخواند و بنويسد ، تجزيه طلب است ؟ در اين صورت ، آيا تجزيه طلب تر از قانونگذار ، كسي است كه اين حق طبيعي را به حق قانوني هم تبديل كرده است ؟ من نمي دانم . اما آيا شما مي دانيد كه چه تعداد از جوانان آذري ، كرد ، لر ، عرب ، بلوچ و ... به خاطر همين خواسته ، در زندان هستند ؟ آيا شما مي دانيد ، چه تعداد از جوانان ايران زمين ، به خاطر همين خواسته ، تجزيه طلب شمرده شده و بدون هيچ سند و مدركي ، محاكمه و به زندان و يا اعدام محكوم شده اند ؟ راستي ! فرموديد كه يك زنداني مطبوعاتي در زندانها ، است و اصلاح فرموديد كه به " ليگابو " گفته ايد كه 26 زنداني مطبوعاتي داريم . آيا مي دانيد به خاطر اين خواسته ، چه تعداد از جوانان و انديشمندان اقوام ايراني در زندانها مي پوسند ؟ يا در گذشته پوسيده اند ؟ چه تعدادي هم اعدام شده اند ؟ من هيچ وقت اين را خبر نكردم كه دولت شما با گذشت حدود 6 سال از رياست جمهوري حضرت عالي ، به وزارت آموزش و پرورش ، به وزارت آموزش و فناوري ، به وزارت آموزش پزشكي و ... ، به وزارت كار و امور اجتماعي ، به وزارت كشور و ... ماموريت داده باشد تا مواد مربوط به آموزش زبان هر قومي را در آن منطقه ، گرد آورده و به كتاب آموزشي تبديل كنند . آيا اين خواسته جوانان آذربايجان ، كردستان ، سيستان و بلوچستان ، لرستان ، خوزستان و ... از نظر شما قانوني است ؟ اگر قانوني است ، چرا به آن توجهي نفرموده ايد ؟ حال كه پس از گذشت 24 - 25 سال از انقلاب ، به اين خواسته توجهي نشده ، اين اقوام چگونه مي توانند از حكومتيان خواستار اجراي قانون اساسي باشند ؟ آيا مي دانيد كه چه طور جوانان اقوام ايران را به تفكر تجزيه طلبي سوق مي دهند ؟ جوانان اين اقوام فكر مي كنند ، تهرانيان و حكومتيان ، آنان را جزو ايراني و سرزمينشان را جزو ايران ، حساب نمي كنند با آنان چنان رفتار مي شود كه اعراب مهاجم ، با ايرانيان رفتار مي كردند تجزيه طلب ناميده مي شوند . اجازه ندارند در مدارسشان به زبان قومي خود هم آموزش ببينند . تاريخ آنان ، در كتابهاي درسي كنوني ايران ، جايگاهي ندارد . در كدام كتاب درسي از آذربايجان ، از كردستان ، لرستان ، بلوچستان و . به نيكي ياد شده است ؟ موسيقي و رقص آنان چه جايگاهي در دانشگاه ها دارد ؟ لباسشان ، آداب و رسومشان ، شعر و ادبياتشان در كدامين جايگاه قرار دارد ؟ كدام سمينار علمي و رسمي در مورد مسائل اين مناطق و مردم آن ها بر پا شده است ؟ چند طرح تحقيقاتي مربوط به اين اقوام در دست اجرا است ؟ چه تعداد از مردم آن مناطق ، به علت نبودن كار ، مهاجرت كرده اند و مي كنند ؟ چه تعداد به قاچاق مشغولند ؟ چه ميزان از سرمايه ايران ، در آن مناطق ، سرمايه گذاري شده و مي شود ؟ مي دانيم : متوسط نرخ رسمي بيكاري در كشور حدود 12 درصد گزارش شده است اما در تبريز 6% است . اما اگر آمار مهاجراناز اين منطقه را به آن بيفزاييم ، نرخ بيكاري آذربايجان شرقي ، از 16 % هم تجاوز مي كند . تازه اين مربوط به يكي از صنعتي ترين شهرهاي ايران و اقوام ايراني است . آيا مي دانيد كه نرخ بيكاري در استان هاي اردبيل ، آذربايجان غربي ،زنجان ، كردستان ، كرمانشاه ، خوزستان، بلوچستان و... چه ميزان گزارش شده است ؟ از ارقام واقعي بيكاري ( غير رسمي و غير اداري ) چه خبر ؟ آقاي رئيس جمهور ! آدم بيكار ، بلوچ ، كرد و عرب ايراني ، نان شب خانواده خود را از چه راهي بدست آورد ؟ با كدام كار ؟ آيا راهي جز قاچاق از تركيه ، عراق و كشور هاي عرب ، براي آنان سراغ داريد ؟ تا كنون چه تعداد از اين مردان به دنبال نان را با نام قاچاقچي دستگير و زنداني كرده اند ؟ آيا از آمار فروش دختران كرد ، عرب ، بندر عباسي و ... به ثروتمندان كشورهاي همسايه ، خبر داريد ؟ آيا مي دانيد ؛ چرا خانواده هاي آن دختران ، جگر گوشه هايشان را به يكي دو ميليون تومان مي فروشند ؟ آيا مي دانيد ماهانه چه تعداد از فرزندان اين اقوام ايراني ، به هنگام كار (قاچاق ) به دست ماموران مرزي كشته مي شوند ؟ اما در همان حال ، ميلياردها دلار كالاي قاچاق از طريق حكومتيان ، سازمان ها و نهاد هاي حكومتي ، به كشور وارد مي شود؟ آيا مجموع كالاي قاچاق شده به وسيله اين بيكاران ، به اندازه بار يكي دو كشتي پهلو گرفته در اسكله هاي غير مجاز است ؟ من اعتراف مي كنم كه اين ها را نديده ام . درباره اين موضوع ها ، خبري ننوشته ام . من هم مثل حضرت عالي ، تسليم تحليل هاي رسمي شده و چشمانم را بر واقعيت هاي جامعه ام بسته ام .


آقاي ر‌‌‌ئيس جمهور ملت ايران


چه راهي براي جواناني مانده است كه خواستار اجراي قانون هستند ، اما تجزيه طلب ناميده مي شوند . خواستار توجه به آموزش رسمي تاريخ ، زبان ، موسيقي ، رقص ( فرهنگ و تمدن ) مربوط به قوم خود هستند اما تجزيه طلب ، خوانده مي شوند كار مي خواهند ، تجزيه طلب ناميده مي شوند به كشورهاي خارجي سفر مي كنند ، تجزيه طلب خوانده مي شوند . به حوادث تاريخي قوم خود توجه مي كنند ، تجزيه طلب ناميده مي شوند از شخصيت هاي سياسي ، ديني و تاريخي خود دفاع مي كنند يا از آنان قدر داني مي كنند ، تجزيه طلب ناميده مي شوند راستي ! مي دانيد كه احترام به بابك خرمدين ، در رديف اتهامات تجزيه طلبانه است ؟ مي دانيد كه مردم آذربايجان حق ندارند از بابك خرمدين خود ، تجليل كنند ؟ حق ندارند ، هر سال ، چند روز در كوه ، دشت و جنگل هاي قلعه بابك، اجتماع بكنند و ياد و خاطره آن قهرمان آذري را گرامي بدارند ؟ راستي آيا بابك خرمدين به ايران و ايراني خيانت كرده است كه مستوجب اين نوع برخورد با فرزندان و همخوني هاي وي شده است ؟ در كدام كتاب درسي در مورد وي مطلبي چاپ شده است ؟ آيا او جزو ايرانيان و آذر بايجانش جزو ايران نيست ؟ آيا تاكنون از تحليل گران و مقام هايي كه هزاران زن ، مرد و جوان آذربايجاني را كه در قلعه بابك اجتماع مي كنند ، تجزيه طلب و پان تركيسم ناميده اند ، پرسيده ايد كه علت تجزيه طلبي آنان چيست ؟ آنان چه مي خواهند كه تجزيه طلب شده اند ؟ آقاي رئيس جمهور ! آيا در چند سال گذشته يك مامور اطلاعات يا پليس ، استاندار ، فرماندار ، بخشدار يا يك هم وطن " كليبري " از رفتار ده ها هزار آذري كه براي گرامي داشت ياد و خاطره بابك خرمدين در قلعه بابك گرد هم آمده اند ، شكايت كرده اند ؟ آيا از دماغ زن و مردي يا ماموري ، خون آمده است ؟ آيا سخني گفته شده كه به معناي تجزيه طلبي باشد ؟ پس چرا راه ها را به روي مردم مي بندند و اجازه نمي دهند ، به قلعه بابك بروند ؟ چرا آنان را مثل قاچاقچي مواد مخدر ، بازرسي بدني مي كنند ؟ چرا آنان را براي ساعت ها در " ايست _ بازرسي " هاي متعدد بين راه ، در صف نگه مي دارند ؟ چرا صد ها جوان را روز ها قبل از سالروز تولد بابك خرمدين به سازمان ها و نهاد هاي امنيتي و انتظامي فرا مي خوانند و از آنان تعهد مي گيرند كه به قلعه بابك نروند ؟ چرا ده ها نفر را در راه قلعه بابك يا اطراف آن دستگير ، زنداني و محاكمه مي كنند البته مي بينيم كه ككتان هم نمي گزد كه گاهي محاكمه ها چندين سال طول مي كشند . جوانان آذربايجاني كه از همه گوشه هاي ايران در آن جا گرد هم مي آيند ، هم از نظر ديني مورد تهمت قرار مي گيرند وهم به آنان ، پليس و ماموران دولت شما ، بي احترامي مي كنند . آلات و ادوات موسيقي آنان را ضبط و نگه ميدارند آنان را تهديد مي كنند . من حاضرم يكي از ماموران نيروي انتظامي كليبر را به شما نشان دهم ( هر سال در آن روزها ، در لباس شخصي ، مسافر كشي مي كند ) كه به مسافران توهين مي كند كساني راكه به آن جا آمده اند ... مي نامد كه به خاطر تجزيه طلبي و به بهانه بابك ، در قلعه ، جمع شده اند ؟ من اعتراف مي كنم كه 21 آذر 1324 و 1325 جزو تاريخ آذربايجان است . چه شما آن را از تاريخ ايران ، بداند يا ندانيد . در آن سال ، خدماتي به آذربايجان داده شده كه مشابه آن ها ، در آن فرصت اندك ، انگشت شمار هم نيست نوعي حكومت منطقه اي تشكيل شد كه مثال زدني است و شيوه جديدي از مديريت و مملكت داري را به ايران آورد . مي دانيم كه رهبران آن حركت ، معصوم نبودند من نمي گويم كه خطايي نداشته اند اما آيا آنان ، آذربايجان را به عنوان دولت مستقل ، به كشورهاي خارجي و سازمانهاي بين المللي معرفي كردند ؟ آيا از آذربايجان با نام كشوري مستقل نام بردند ؟ آنان كدامين خيانت غير قابل چشم پوشي را انجام داده اند كه اكنون پليس دولت شما ، اجازه نمي دهد ، جوانان علاقه مند به او ، در شبستر ، در پارك مشروطه ، در گورستان اماميه ، در گورستان طوبي ، در پارك باغ گلستان ، اجتماع بكنند ؟ چرا كارگزارانتان ، به مردم اجازه نمي دهند ، در جايي اجتماع كنند ؟ چرا هر سال ، پليس و لباس شخصي هايش ، ناامني ايجاد مي كنند ؟ جوانان را مي زنند . دستگير مي كنند . در كلانتري ها يا اداره مبارزه با مواد مخدر يا در اداره اطلاعات پليس ، بازجويي مي كنند ؟ براي آزادي آناني كه حتي يك كلمه بر خلاف جمهوري اسلامي و رهبران آن سخني نگفته اند ، وثيقه مي گيرند ؟ آنان را براي محاكمه به دادگاه انقلاب تحويل مي دهند ؟ من اعتراف مي كنم كه براي دادن اين گونه خبرها ، ترسو هستم و بودم . به جان خود بيمناكم كه لباس شخصي هاي پليس ، بزنند و اين بار ، بكشندم در 21 آذر ( چند روز پيش ) به گورستان اماميه تبريز رفتم تا از نزديك شاهد اجتماع و روند جريان حضور جوانان علاقه مند به شخصيت هاي تاريخي آذربايجان ، باشم . هنوز از تاكسي پياده نشده بودم كه خود را در ميان دهها پليس و لباس شخصي يافتم كه به زنان و مردان اجازه نمي دادند تا وارد گورستان اماميه شوند تعدادي از جوانان را زده بودند كه هنوز علائم آن كتم كاري ، بر روي بدن . تعدادي از جوانان ، ديده مي شود طبق گزارشهاي نه چندان موثق ،پليس و لباس شخصي هايش حدود 80 جوان را كه 5 تن از آنان ، دختر بودند ، دستگير كردند . اغلب آنان را در همان شب ، با اخذ وثيقه يا ضامن ، آزاد كردند . آيا مي دانيد كه نجفي ، پسر بچه 5 ساله هم بازداشت پليس را تجربه كرد و چند ساعت را در بازداشت به سر برد ؟ راستش را بخواهيد ، من از ترس جوان مرگ شدن ، فرار را برقرار ترجيح دادم . مي دانيد كه مردم آذربايجان در هيچ مقطع تاريخي ، به ايران خيانت نكرده است . چه آن زماني كه قدرت داشت و مي توانست . چه آن زماني كه در اشغال بود آيا گرامي داشت ياد ستار خان و باقر خان ( به هر بهانه اي ) تجزيه طلبي است كه هر كس در روز موعد بر سر مزار باقر خان بيايد ، مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد و زنداني مي شود ؟ آيا به شما گزارش داده اند كه چه تعداد از جوانان آذربايجاني را در سالروز مشروطه و همزمان با سمينار دولتي گرامي داشت سالروز مشروطه ، در اطراف قبر سالار ملي ايران در تبريز ، زده و بازداشت كرده اند ؟ آيا ستار خان و باقر خان ، مشروطه را دوباره زنده كرده و به ايرانيان هديه نكردند ؟ آيا نمي توانستند ، حكومتي مستقل تشكيل داده و از آزادي و قانون براي همه ايران و ايرانيان ، چشم پوشي كنند ؟ حال چرا و به چه اتهامي ، هر كس را كه نام و ياد او را زنده نگه مي دارد ، پان تركيسم و تجزيه طلب مي نامند ؟ آيا در 4 – 5 سال اخير كه قانون خواهي و حق خواهي آذربايجان و آذربايجاني ، به اين شكل تبلور كرده ، يكي از ماموران شما زخمي شده يا فحشي شنيده كه انتقام آن را از مردم تبريز و آذربايجان مي گيرند ؟ يا پاداش خدمت پدرانشان را بدين گونه به آنان پس مي دهيد ؟


آقاي ر‌‌‌ئيس جمهور ملت ايران


من اعتراف مي كنم كه تا كنون به اين مسائل نپرداخته ام در حالي كه طبق اصول حرفه و شغلم ، اينها ، اخبار بسيار مهمي بوده اند و هستند . مگر مي توانم ؟ اگر اين بار هم ، كمي ابرام مي كردم تا به شغل خود بپردازم ، كشته مي شدم . شك ندارم كه كشته مي شدم . هنوز محاكمه كساني كه من به شما از دست و رفتار حيوانيشان ، شكايت كرده ام ، آغاز نشده است و آن ها از من و كارم بسيار دلگير هستند . همچون مار زخم خورده اي كه به دنبال فرصت مي گردند . راستي ، از سرانجام شكايت من چه خبر ؟مي بينيم كه لباس شخصي ها هيچ كم نياورده اند يا شما دستوري صادر نفرموده ايد يا آنان به دستور دولت شما ، تره خورد نكرده اند . راستي ! شما بفرماييد ، تكليف ما اقوام ايراني ، با پليس شما چيست ؟ چه كنيم ؟ به كجا و به چه كسي شكايت بريم ؟ چرا پليس دولت شما ، ما را انسان نمي شمارد ؟ نه تنها پليس شما از حقوق ، جان ، مال و ناموس ما دفاع نمي كند بلكه خود ، سر دسته گروه پايمال كنندگان حقوق ما شده است ؟


آقاي ر‌‌‌ئيس جمهور ملت ايران


از قديم گفته اند : " مرگ خوب است اما براي همسايه ! " شما ، انديشه ورزان و فعالان سياسي هم مرگ را براي ما و زندگي ، رفاه و امنيت را براي خود مي خواهيد . آيا مرگ ما پيرامونيان ، كادويي از مركز است ؟ من تا كنون در مورد فشار زجرآور بر قوم آذربايجان و خفقاني كه بر آنان حاكم است ، چيزي ننوشته ام . دردها و رنج هاي آذربايجان را از طريق رسانه ها ، با اين ملت ايران در ميان نگذاشته ام . آنان را با دردمان آشنا نكرده ام . دنيا و شما هم ما را فراموش كرده ايد . گويا كه هيچ وقت ، نبوده ايم . يا اگر بوده ايم ، در بهشت و امنيت ، مي زيسته ايم كه صدايمان در نيامده است من خطا كرده ام . مي دانم اما آيا شما پي برده ايد كه دولت شما و كارگزارانتان ، با نام شما با اين اقوام چه كرده اند و چه مي كنند ؟ آيا تاكنون فرصت كرده ايد تا از وزير محترم كشور و همكار من در روزنامه سلام ، سوال بفرماييد ؛ به چه تعداد درخواست تشكيل حزب در ميان ترك ها ، كردها ، بلوچ ها ، عرب ها ، لرها و ... مجوز داده اند ؟ شما مي دانيد كه دهها حزب سياسي در تهران تشكيل شده و در استان هاي كشور شعبه داير كرده است اما چه تعداد از مردم اين مناطق از آن ها استقبال كرده اند ؟ نمي دانم به شما گزارش داده اند يا نه كه چه تعداد از فعالان سياسي اين مناطق با مراجعه به بخشداري ها ، فرمانداري ها و استانداري ها ، خواستار تشكيل احزاب محلي ، بر اساس قوانين و چارچوبهاي قانوني جمهوري اسلامي ايران شده اند اما تا كنون نتيجه اي عايد آنان نشده است شما در جريان هستيد كه هر قومي و استاني مسائل خاص خود را دارد و مردم آن هم مثل بقيه مردم سراسر كشور ، حق دارند ، داراي احزاب بومي با گرايش هاي بومي باشد . آيا اجازه مي دهيد ، كردها ، بلوچها ، عرب ها و ... سني هم ، احزاب ويژه خود را داشته باشند تا اهداف بومي و منطقه اي خود را پيگيري كنند ؟ مي دانيم كه يكي از اهداف اقوام ايراني ، تدريس زبان قومي در مدارس است . همچنين آنان مي خواهند ، معلمان مدارس را از ميان قوم خود برگزينند . اين در حالي است كه اغلب معلمان مناطق سني نشين ، شيعه هستند و به جاي آموزش اصول و عقايد سني ، به آنان عقايد شيعه را مي آموزند اين در حالي است كه به اقليت هاي بسيار اندك ديني كه البته حقشان هم هست ، نظير ارامنه ، يهوديان و زرتشتيان ، اجازه داده مي شود تا در مدارس ويژه خود تحصيل كنند . معلمان ، هم زبان و هم دين خود را داشته باشند و در كنار زبان فارسي ، به زبان خود هم آموزش ببينند اين در حالي است كه كل ارامنه يا يهوديان يا زرتشتي هاي كشورمان كمتر از 100 هزار نفر هستند اما دولت شما در اين راستا ، چه امكاناتي براي اقوام ايراني ترك ، كرد ، لر ، بلوچ و عرب داده است ؟ راستي منشاء اين تبعيض چيست ؟ فشارهاي جهاني ؟! آيا اين اقوام هم بايد دست به دامان دادگاه ها و سازمان هاي بين المللي شوند تا حقوق خودشان را به آنان بدهند ؟ و به شخصيت فردي ، اجتماعي ، قومي و ديني آنان ، احترام گذاشته شود ؟ آيا شما سراغ داريد كه احزاب تهراني از مسايل اقوام ايراني و حقوق آنان حمايت كرده باشند . يا برنامه اي براي توسعه آن مناطق ارائه بدهند ( اگر چه براي تهران هم نداده اند ) ، آيا از زندانيان سياسي ، غير سياسي ، مذهبي و از كشته شدگان اقوام ايراني ، حمايت كرده اند ؟ آيا از نحوه برگزاري دادگاه ها براي محاكمه متهمان قومي ، انتقاد كرده اند ؟ ...


آقاي ر‌‌‌ئيس جمهور ملت ايران


در چند سال گذشته ، نيروهاي انتظامي- امنيتي ، مجال هيچ گونه حركت اصولي و قانوني را به آذري ها نداده اند . در مقابل ، اتهام هاي گوناگوني به آنها زده اند حداقل آزادي هاي رايج در تهران را از آنان دريغ داشته اند . اغلب جوانان فعال و سياسي آذربايجان ، مشت و لگد پليس ، بازداشتگاه آن و فحش هاي ركيك لباس شخصي ها را تجربه كرده اند . من به عنوان يك خبرنگار ، از شما مي پرسم ( تا به مردم خبر بدهم) اگر شما به جاي مردم تبريز ، اردبيل ، مشگين شهر ، شبستر ، اروميه ، سنندج ، كرمانشاه و ... بوديد ، چه مي كرديد ؟ اگر 25 سال تلاش مي كرديد و دولت به شما ، هر روز سخت تر از روز پيش مي گرفت ، چه نتيجه اي مي گرفتيد ؟ چه راه قانوني در جلو پاي اين اقوام و فعالان سياسي آن ها مي گذاريد ؟ اگر مقام هاي رسمي و پليس ، به شخصيت هاي تاريخي شما فحش مي دادند ، به شما اجازه نمي دادند ، از آنان قدر داني كنيد ، ياد آنان را گرامي بداريد ، به شما اجازه نمي دادند ، خواست هاي خود را چاپ و منتشر كنيد . اگر به شما اجازه نمي دادند ، از شهر هاي خود خارج شويد و در كوه ها ، گرد هم آييد و عقايد ، مسايل و مشكلات اجتماعتان را نقد و بررسي كنيد ، اگر به هر كجا مي رفتيد ، شما را تفتيش ، بازرسي و بازجويي مي كردند ، توهين مي كردند ، زنداني مي كردند ، محاكمه مي كردند ، برايتان پرونده سازي مي كردند ، به شما كار نميدادند ، چرا كه خواست هاي قومي داشتيد ، چه مي كرديد ؟ آيا باز هم فكر مي كرديد كه شما هم جزو ايران و ايراني هستيد ؟ يا مثل اسيران و فراري ها با شما رفتار مي شود ؟ آيا به اين نتيجه نمي رسيديد كه اگر مستقل بوديم و دولت مستقل داشتيم ، پليسمان به ما احترام مي گذاشت دولتمان به ما اجازه مي داد به زبان مادريمان ، آموزش ببينيم . تاريخ و فرهنگ خودمان را بيشتر بشناسيم . از شخصيت هاي خود دفاع كنيم . حزب داشته باشيم تا خواست هاي اجتماعيمان را جمع بندي كرده و در پارلمان و دولت ، به شكل قانون و عمل ، در آورد . آيا به اين جوانان حق نمي دهيد كه رو به سوي استقلال خواهي بياورند ؟ چون دولت و جمهوري اسلامي ايران ، در دادن حقوق طبيعي آنان هم ، خست مي ورزد ؟ آيا نبايد از جوانان سر خورده اقوام ايراني انتظار داشته باشيم كه چشم به آن سوي مرزها و به كشور هاي ديگر بدوزند كه همدلي شان ، بهتر و بيشتر از تهرانيان و حكومتيان مركز ، نسبت به پيرامونيان ، است ؟


آقاي ر‌‌‌ئيس جمهور ملت ايران


مي خواهم بدانم كه چه كس ، كسان ، سازمان ها و نهاد هاي ايراني مي خواهند آذربايجان را از ايران جدا كنند ؟ آيا ملت و قوم آذر بايجان مي خواهد يا مقام هاي دولتي و پليس ؟ چه افراد و سازمان هايي با اعمال خود ، مردم را به سمت تجزيه طلبي ، هل مي دهند و پيش مي رانند ؟ مطمئن باشيد كه فكر تجزيه از بيرون مرزها به ايران وارد نمي شود . بلكه فكري است كه كل سيستم انتظامي و امنيتي ، آن را به مردم القا مي كنند و مردم آن را از رفتار پليس شما ، استنتاج مي كنند آقاي رئيس جمهور ! اگر نگران تجزيه ايران هستيد ، امروز حقوق قانوني اقوام را به آنان بر گردانيد چرا از اداره ايران به شكل فدرال ، نگران هستيد ؟ تاريخ نشان داده است كه كردستان و آذربايجان ، مي توانستند ، استقلال خود را اعلام كنند اما نكردند ولي مايل بوده و هستند تا حكومت هاي خود مختاري داشته باشند كه با توجه به فرهنگ و تمدن و منطقه جغرافيايي و قومي ، خود امور خودشان را اداره كنند و احساس كنند كه خودشان ، مسئول وضع خودشان ، هستند . مطمئن باشيد كه هيچ كشوري از راه خود مختاري يا فدراليسم ، به تجزيه راه نبرده است . بلكه بار دوش دولت ، كاهش يافته و دولت به مسايل كلان پرداخته است اين تجربه در آلمان ، سوئد ، سوئيس ، كانادا ، آمريكا و ... موفقيت خود را نشان داده است در پايان از ملت ايران و رئيس جمهور آنان مي خواهم ، امنيت و آزادي ما آذربايجانيان ، به ويژه ما خبرنگاران اقوام ايراني را در كسب و انتشار آزادانه اطلاعات و اخبار ، تامين كند . در كدام جلسه مي توانيم حاضر شويم ، بدون اين كه سايه شوم و شرورانه پليس و لباس شخصي هايش در كنارمان نباشد ؟ ملت ايران و اقوام ايراني ، در آينده نه چندان دور ، سران حكومت ، شما و ما را محاكمه خواهند كرد و راي خود را صادر كرده وتا پايان جهان ، در كتاب ها ، آموزش خواهند داد .


زنده باد ايران
زنده باد اقوام ايراني
زنده باد آزادي زنده باد آزادي كسب و انتشار اخبار و اطلاعات

با تقديم احترام

انصافعلي هدايت
روزنامه نگار آزاد و مستقل
تبريز
23 / 9 / 1382



 

مسئله ای كوچك كه میتواند معضلی بزرگ شود
بؤيوك بير دويونه چؤوروله بيله جك كيچيك بير سورون


شيرآمين . در تب بخشداري. دست و پا مي زند
شيرامين بخشدارليق اولما قيزديرماسيندا چابالايير!


انصافعلی هدايت
دوشنبه ١٠ آذر ۱۳۸۲
Hedayat222@yahoo.com
Tel: 00984112814138


«اهالی شيرآمين – تسليت تسليت» ، «فقط بخشداری میخواهيم» ، «بخشداری حق مسلم شيرآمين است» ، «ما تابعيت ده كوچك ناديلو را قبول نداريم» ، «ما جوانان شيرآمين بخشداری میخواهيم!» و «فرماندار آذرشهر...؟» شعارهای در و ديوار «شيرآمين» در نزديكی آذرشهر ، است.
«شيرآمين» دو ماه گذشته را در بحران سياسی بسر برده است. تب و تاب تبديل «ناديلو» به بخشداری حومه آذرشهر (از شهرهای تبريز) ،جوانان و اعضای شورای آن را به هيجان آورده است.
جوانان ، بارها و بارها در خيابان مركزی يا مسجد شيرآمين ، اجتماع كرده اند (آنان بسيار حساس هستند كه از دهستانشان با عنوان «شهر» ياد شود و اين خواسته را با خواهش و اصرار اعلام میكنند.) و سخنرانیهای هيجانانگيزی راندهاند. كف خيابانها و در و ديوار شيرآمين ، پر از شعارهای سياسی است.
توان بخشی از نيروهای سياسی و نظامی ـ امنيتی آذرشهر نيز صرف احظار ، بازجويی و مذاكره با جوانان شيرآمين شده است. فرمانداری ، پاسگاه پليس ، سپاه پاسداران ، اداره اطلاعات ، دادگستری و... از جمله نهادهای درگير اين ماجرا در آذرشهر هستند.
جوانان و اعضای شورای شيرآمين و 9 روستای ديگر از آن رو ناراحت و عصبانی هستند كه معتقدند: ناديلو يك سوم روستای شيرآمين است. در 500 متری آذرشهر قرار دارد و «شهرك» آذرشهر محسوب میشود. اين در حالی است كه شيرآمين در 20 كيلومتری آذرشهر قرار دارد و انصاف نيست ، مردم شيرآمين و حومه برای حل مشكلات خود با تاكسی ، به آذرشهر و يا ناديلو سفر كنند.
اعضای شورای شيرآمين با ارسال نامهای به وزارت كشور ، علاوه بر موارد بالا ، امتيازهای شيرآمين را برشمردهاند كه ناديلو فاقد آنها است. از آن جمله: شيرآمين دارای بانك ، تعاونی روستايی ، ستاد ناحيه (؟) ، خانه ترويج روستايی ، بهزيستی ، بنياد مسكن و... است.
آنان با توجه به دلايل خود ، «مركزيت ناديلو را غيرمعقول ، غير منطقی و در نهايت ، محال» میدانند و خواستار ابطال مصوبه كميسيون اصل 138 قانون اساسی شدهاند كه در تاريخ 10/01 /1382 صادر شده و بخشداری حومه آذرشهر را در روستای ناديلو مستقر كرده است.
بعضی از جوانان چنان عصبانی شدهاند كه «تبريز» را تهديد كردهاند: اگر به بخشداری تبديل نشويم ، ممكن است ، كانال انتقال آب زرينه رود به تبريز و شهرهای در راه ، منفجر شود. اين تهديد در مورد لوله گازرسانی به كردستان هم تكرار شده است.
كانال آب و لوله گاز از زمينهای آنان میگذرد اما شيرآمين از آن دو ، محروم است. تاكستانهای مشهور آنان از بی آبی جان دادهاند. مردم هم جانشان را به دندان گرفتهاند و فرار از آنجا را بر زندگی در آن ، ترجيح میدهند.
با اين حال ، جمعيت 5000 نفری شيرآمين در 1200 خانه بی آب و گاز ، ساكن هستند. در عين حال ، به سابقه تاريخی آن افتخار میكنند و میگويند: «گوگان و ممقان به شهر تبديل شده اند ولی نه تنها شيرآمين به شهر تبديل نشده است ، بلكه آن را تابع يك روستای كوچكتر از خودش كردهاند كه 2500 جمعيت دارد. در حالی كه «بخشداری» حق شيرآمين است.»
يكی از اعضای شورای شيرآمين: اهالی و اعضای شوراهای 9 روستای اطراف شيرآمين با امضا و مهر طوماری ، به اين تصميم دولت ، اعتراض كردهاند. ما از اين طرح ناراحتيم. مگر لازم است ، خواستمان را با صدای بلند و خشن اعلام كنيم؟ ما بايد چه خدمتی به اين كشور میكرديم كه نكردهايم كه سزاوار چنين مجازاتی هستيم؟
اين عضو شورا میافزايد: مقامهای سياسی ، نظامی و قضايی ، جوانان ما را به آرامش فرامیخوانند و به سخنان تحريك آميز جوانان ما اعتراض میكنند ، ولی «ما تا آخرين قطره خونمان از منافع منطقه حمايت خواهيم كرد.»
داداشی هم میگويد: فرماندار آذرشهر به معاون سياسی استانداری آذربايجان شرقی نامهای نوشته و اعلام كرده است كه با اين تصميم ، اين منطقه با «مشكل» روبرو خواهد شد ، اما تا كنون ، دستوری برای لغو آن تصميم ، از مركز نرسيده است.
تا كنون ، اعضای شورای شيرآمين و چند روستای ديگر در اعتراض به اين تصميم ، كارت شناسايی عضويت در شوراهای خود را از بخشداری حومه آذرشهر دريافت نكردهاند و دريافت آن را تحريم كردهاند. «ما بودجه تخصيصی بخشداری حومه آذرشهر را نمیخواهيم. با آن مكاتبه نخواهيم كرد. به نامههای ناديلو پاسخ نخواهيم داد.»
تعداد زيادی اعلام میكنند: «اين مشكل ما بايد تا يك ماه مانده به انتخابات مجلس هفتم ، حل شود. در غير اين صورت ، به صندوق رای اجازه نمیدهيم وارد شيرآمين شود.»


انصافعلی هدايت
Hedayat222@yahoo.com
Tel: 00984112814138



Monday, December 01, 2003
 

فيلم و سينما در تبريز مرده است
تبريزده سيناما و فيليم اؤلوبدور!


ژورناليست اينصافعلى هيدايت تبريزدن يازير
انصافعلي هدايت- روزنامه نگار در تبريز

Hedayat222@yahoo.com
0098 – 411 – 281 4138
0098 – 913 – 412 2384


انصافعلي هدايت


فيلم و سينما در شهر تبريز ( تبريز يكي از كلان شهر هاي ايران است ) مرده است و هيچ جشنواره فيلمي در آن ، برگزار نمي شود . همان طور كه جشنواره مطبوعات هم بر گزار نمي شود در حالي كه تبريز و آذربايجان ، يكي از مراكز مطبوعاتي ، فيلم و عكس در كشور بود و بسياري از جوانان آن ، جايزه هاي جهاني فيلم و عكس را به ايران آورده اند و مي آورند جشنواره فيلم وحدت ( هم زمان با هفته وحدت ) در تبريز برگزار مي شد . آن جشنواره از نظر ارج و اهميت ، دست كمي از جشنواره فيلم هاي بلند و حرفه اي « فجر " نداشت جشنواره وحدت ، براي يازده دوره پي در پي در اوج بود اما مديران آن ، دوره دوازده و سيزدهم را در مسير سقوط قرار دادند . بعد هم گلوله اي شليك شد و اندك ناي مانده را از آن گرفت اكنون در اصفهان « جشنواره فيلم كودك و نوجوان » ، در مشهد « جشنواره فيلم دفاع مقدس » ، در اروميه « جشنواره فيلم خانواده " ، در شيراز «جشنواره فيلم آسيا و اقيانوسيه » و در يزد نيز « جشنواره سينماي ديني » بر گزار مي شود . سرنوشت تهران هم مشخص ! است . تهران مركز اغلب هر نوع فعاليت است . وضع فعاليت هاي هنري و فرهنگي تبريز ، تاسف بار شده است و مسئولان اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي ، چنان كاري كرده اند كه امسال ، تبريز جزو شهر هاي نامزد برگزاري جشنواره بيستم فيلم كوتاه هم نبود « فيلم و عكاسي حرفه اي و آماتور آذربايجان ، مدت ها است كه مرده است . » اين سخن اغلب فعالان اين دو عرصه است اوج شكوفايي اين دو رشته در دهه 60 بود . به طوري كه عكاسان جوان ، دوربين بدست در شهر مي چرخيدند و تصوير برداري مي كردند ولي امروزه در تبريز ، عكاسان اجتماعي ديده نمي شوند . از طرف ديگر ، چون هيچ حمايتي از اين دو دسته هنري و هنرمندان آن ها نمي شود ، بسياري از كارگردانان پر سابقه ، عرصه فيلمسازي و فيلم كوتاه را ترك مي كنند و به دنبال كاري مي روند تا بتوانند ، لقمه ناني بر سر سفره خودشان بياورند اين در حالي است كه بيش از نيمي از فيلمسازان كنوني كشور ، از عرصه فيلم كوتاه به ميدان فيلم بلند و حرفه اي قدم گذاشته اند دو سال پيش ، تعدادي از عوامل و علاقه مندان فيلم آذربايجان ، دور هم جمع شدند و " انجمن فيلم استان آذربايجان شرقي » را پايه ريزي كردند و با راه اندازي 11- 12 كميته تخصصي ، علاقه مندان فيلم آذربايجان را دور هم گ رد آوردند تا از امكانات هم ، در فعاليت هاي خود ، استفاده كنند اما دخالت ها براي نفوذ به آن و وابسته كردن آن ، آغاز شد و فعاليت هاي آن را به ركود كش ان د . تا اين كه « كميته كارگرداني » آن ، دست بكار شد و دگمه استارت را زد . بدين شكل اعلام كرد : هنوز فيلم استان و علاقه مندان فيلم ، جان نداده اند و نفس مي كشند . در نتيجه ، پرچم همايش « سه روز با فيلم كوتاه » را به اهتزاز د ر آوردند با اين حال ، تعدادي از فيلمسازان كوتاه آذربايجان شرقي معتقدند : اين حركت تداوم نخواهد يافت . چون به هيچ كجاي يك جشنواره اي وابسته ن يست . هدفي هم ندا رد . تنها هدف آن ، گرد هم آوردن علاقه مندان فيلم كوتاه است . در نتيجه ، همان طور كه عده اي از سر تصدق جشنواره « فيلم وحدت‌ » براي خود نام ، شناسنامه و مغازه اي باز كردند ، آناني هم كه ب ه فكر استفاده شخصي ، از اين جمع هستند ، سود خواهند برد و اين كار را نيمه تمام ، رها خواهند كرد . يكي از فيلمسازان كه مايل نبود نام او آورده شود و از خود او هم فيلمي در اين برنامه حضور داشت ، از « سه روز با فيلم كوتاه » با عنوان « خيلي افتضاح بود » ياد كرد و گفت : فيلم و سينما در تبريز هيچ جايگاهي ندارد . اين نوع ادا و اطوار هاي هنري ، در تهران خريدار دارد و مخصوص تهران ي ها است . اگر در شهرستان ها صدايي از هنر و هنرمند مي آيد ، تنها براي پز هنري است . وي گفت : فيلمسازان شهرستاني دو دسته اند . يا مستقلند كه با مشكل پول و امكانات دست به گريبانند و با اين كار نمي توانند هزينه زندگي خودشان را تامين كنند . يا به دستگاه هاي دولتي وابسته اند و از آن طريق حمايت مي شوند كه شامل 99 درصد علاقه مندان هست . او تصور مي كند ؛ حدود 5 كارگردان در تبريز ، به طور مستقل كار مي كنند . اما چون اين هنر بسيار پر هزينه و پر خرج است ، فعاليت و كار هنري آنان به پول اضافي توي جيبشان ! بستگي دارد ! اين فيلمساز و كارگردان ، علت استقبال نكردن مردم از فيلم و سينما در ايران ( به ويژه در تبريز ) را در نبود يا پايين بودن فرهنگ بصري مردم مي داند و مي گويد : مردم با سمبل هاي فيلم آشنايي ندارند . چرا كه المان ها و سمبل هاي فيلم ( به ويژه فيلم كوتاه كه افشره و خلاصه اي از سمبل ها است ) براي مردم نا آشنا است . از طرف ديگر ، سي . دي ها ، دستگاه هاي ويدئو و ماهواره ها هم خانه ها را پر كرده اند و جايي براي فيلم ها و فيلمسازاني كه با زبان نوين فيلم و همچنين با تجهيزات پيشرفته سينما ، آشنايي ندارند ، نيست و وجود ندارد همين كارگردان در مورد بي توجهي به فيلمسازان كوتاه هم مي گويد : در ايران ، فيلمسازي ( حتي فيلم بلند و حرفه اي هم ) سود ده نيست . سينماي حرفه اي هم مرده است . اين در حالي است كه فيلم كوتاه و فيلمسازان كوتاه ، به توجه جدي نيازمندند اما كسي در داخل كشور ، به اين دسته از هنرمندان توجه نمي كند. اين گروه هم به ناچار ، سليقه و خواست خارجيان را در نظر مي گيرند تا در خارج از كشور ، مورد توجه و تشويق قرار گيرند اما در حد انتظار آنان هم فيلمي ساخته نمي شود چرا كه استاندارد هاي لازم توليد فيلم و كارگرداني را مراعات نمي كنند . به عقيده يك كارگردان ديگر ( كه او هم نگران افشاي نام خود هست ) هسته اوليه فيلم ، " عكاسي " است . تا زماني كه مسئولان " انجمن سينماي جوان " با عكس و عكاسي آشنا بودند ، وضع بهتر بود اما از زماني كه مسئولان آن ، بخاطر ظاهر انقلابي ، انتخاب شدند ، فيلم و فيلمسازي هم عقب نشيني كرد اين در حالي بود كه تبريز و فيلمسازان آن ، جشنواره فيلم وحدت را بنيان نهاده بودند و مي توانست " بين المللي " شود . اما مزه تلخ "حذف " را چشيد . لازم به ذكر است : در دهه 60 ، جشنواره هاي فيلم و عكس متعددي در سطح استاني ، منطقه اي و كشوري برگزار مي شد و در زمينه هاي مختلف فيلمسازي ، جوايزي به اولين ها و به بهترين ها داده مي شد ولي در دو سه سال گذشته ، جشنواره هاي استاني و منطقه اي حذف شدند و فقط يك جشنواره سراسري ( كشوري ) فعال ، باقي ماند اما تعداد جوايز آن را هم به دو جايزه كاهش دادند . اكنون تنها به بهترين كارگردان و به بهترين فيلم ، جايزه داده مي شود . از اين جشنواره هم ، بخش عكس ، حذف شده است هم اكنون در تبريز سه آموزشگاه فيلمسازي فعال است و علاقه مندان زيادي را تربيت مي كند ولي فيلمسازان دهه 60 ، از سياهي لشگران كنوني ، ناراضي هستند . در ميان 20 فيلمي كه در اين سه روز ، نمايش داده شدند ، فيلم كوتاه " خان ننه " از آقاي سالار حيدري و فيلم كوتاه " طلوعي ديگر " از آقاي علي اسكويي از نظر حرفه اي مورد تاييد كارشناسان بودند اما تماشاگران ، فيلم هاي كوتاه " گالان " ، " كلاه شاپو " و " آرامگاه " را به عنوان فيلم هاي برتر برگزيدند فيلم هاي كوتاه توليدي صدا و سيما ، دانشگاه علوم پزشكي تبريز و انجمن فيلم استان ، بيشترين آثار اين سه روز را به خود اختصاص دادند . در اين سه روز ، نمايش فيلم ها از ساعت 16 آغاز شده ، در ساعت 19 به پايان مي رسيد . بعد از آن ، جلسه نقد و بررسي فيلم ها با حضور كارگردانان و تماشاگران شروع مي شد و فيلم ها نقد مي شدند . سن اغلب فيلمسازان و تماشاگران كمتر از 30 سال بود . در اين سه روز ، تماشاگران انتقاداتي را مطرح مي كردند. از آن جمله : كيفيت پخش فيلم ها نامناسب بود . كيفيت تصاوير هم به شدت افت مي كرد . در اغلب فيلمنامه ها ، ضعف ديده مي شد سوژه ها مچاله شده بودند . در مقابل ، تصوير برداري ، الهام گيري از ادبيات كلاسيك ، استفاده از حركت دوربين ، از نقاط قوت فيلم هايي چون "و شايد رستاخيز " از آقاي حسين پور ستار و " پل " از آقاي علي سياباني بودند . در اين سه روز ، يك فيلم شست و رفته مستند با عنوان " زبان فراموش شده " به نمايش در آمد و مورد تحسين تماشاگران قرار گرفت . " سه روز با فيلم كوتاه " در اول مهر ماه و در ميان شادي حاضران ، پايان يافت تا در آينده اي ناپيدا ، چراغ ديگري روشن شود


5 / 08 / 1382 ( با پوزش از تاخير در ارسال اين گزارش . تصور مي كردم ، اين گزارش را به اينترنت داده ام اما متاسفانه چنان نشده بود هدايت 10 / 09 / 1382 )




Powered by Blogger